لغت نامه دهخدا
قویم. [ ق ُ وَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر قوم و ها در تصغیر به آن ملحق نمیشود، ولی در جائی که برای غیر آدمیان استعمال شود ها در مصغر آن درمی آید زیرا در این صورت مؤنث است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - راست و درست ۲ - استوار .
مصغر قوم و ها در تصغیر بان ملحق نمیشود ولی در جائیکه برای غیر آدمیان استعمال شود ها در مصغر آن در می آید زیرا در اینصورت مونث است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. معتدل.
۳. استوار.
۴. خوش قامت.
پیشنهاد کاربران
محکم
استوار
متشکل از اقوام
. . . زیرا که دولت علیه ایران دولتیست قدیم و قویم و دخلی به دولت های یوروپ ندارد. .
سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی به روسیه
استوار
متشکل از اقوام
. . . زیرا که دولت علیه ایران دولتیست قدیم و قویم و دخلی به دولت های یوروپ ندارد. .
سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی به روسیه