قوچاق

لغت نامه دهخدا

قوچاق. ( اِخ ) دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، سکنه آن 211 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون و حبوب. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد .

گویش مازنی

/ghoochchaagh/ قوی هیکل

پیشنهاد کاربران

قوی
پر زور
. . . . از جوانان قوچاق توانای کارآمد ملازم می گیرند. . . . .
سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی به روسیه_حیرت نامه
همان طور که دوستان عزیز گفتن یعنی قوچ سفید که متآسفانه دزدیدنش
قوچاق یعنی پرزور
قوچاق روستایی در بخش اسفند آباد قروه که معنی قوچ چاق رو میده که ازقدیم کل وبز چاق زیاد داشته - - یوسف باقری
قوچاق جای ما به کسی میگن که زورش زیاده. میگن قوچاقی
در شهر کاشان قوچاق در زبان عامیانه قدیم در معنی چابک و خوش دست بکار رفته است
مجسمه سنگی سفید رنگی از قوچ ( بز کوهی ) در نزدیک این روستا حدود40 سال پیش وجود داشته که توسط قاچاقچیان عتیقه از جایش کنده و به سرقت رفته است نام قوچ آق از همان مجسمه سنگی سفید رنگ است که به شکل قوچ تراشیده شده است و مشخص نیست مربوطه به کدام دوره تاریخی می باشد.
این نام ترکی می باشد که دو قسمت است قسمت اول قوچ که همان قوچ کوهی است و قسمت دوم آق که در زبان ترکی محلی یعنی رنگ سفید پس به معنای قوچ سفید میباشد

بپرس