قوم سفید ( به انگلیسی: White ethnic ) اصطلاحی است که برای اشاره به سفیدپوستان آمریکایی استفاده می شود که اهل سنت قدیمی یا پروتستان سفید آنگلو - ساکسون نیستند. این قوم از تعدادی گروه مجزا تشکیل شده اند و تقریباً ۶۹٫۴٪ از جمعیت سفیدپوستان در ایالات متحده را تشکیل می دهند. این اصطلاح معمولاً به نوادگان مهاجرانی که از جنوب، مرکز و شرق اروپا، ایرلند، قفقاز و فرانسه ( مناطق فرانسوی زبان کانادا ) آمده اند، اشاره دارد.
... [مشاهده متن کامل]
در قرن نوزدهم، توسعه صنعتی آمریکا باعث شد میلیون ها مهاجر از اقصی نقاط اروپا به ایالات متحده مهاجرت کنند. بسیاری برای تأمین نیروی کاری که برای رشد صنعتی شمال شرق و غرب میانه نیاز بود، کوچیدند و انبوهی از مهاجران با پیشینهٔ پروتستان غیر بریتانیایی یا غیر آلمانی در شهرهای رو به رشد این کشور مستقر شدند. این موج مهاجرت تا سال ۱۹۲۴ ادامه یافت، زمانی که کنگره قانون جانسون - رید را تصویب کرد، که مهاجرت را به طور کلی و به ویژه از کشورهای اروپای جنوبی و شرقی محدود می کرد. علاوه بر این، شروع رکود بزرگ در دهه ۱۹۳۰ به عنوان یک عامل بازدارنده برای مهاجرت بیشتر به ایالات متحده از اروپا عمل کرد.
قوم سفیدپوست که به واسطه نژاد، مذهب و شرایط اقتصادی از طبقه حاکم جدا شده بودند، حس هویتی قوی و متمایز از فرهنگ اکثریت را حفظ کردند. در اوایل قرن بیستم، بسیاری از اقوام سفیدپوست به نیروی کار ضعیف یا غیر ماهر تنزل یافتند. آن ها اغلب در معرض تبعیض قومی و بیگانه هراسی قرار داشتند و با کلیشه ها مورد تحقیر قرار می گرفتند. اندرو دیکسون وایت، مورخ و اصلاح طلب، اظهار تاسف کرد که در شهرهای آمریکا، «جمعی از دهقانان بی سواد، که تازه از باتلاق های ایرلند، معادن بوهمیا، یا لانه های دزدان ایتالیایی بیرون آمده اند، ممکن است کنترل بالقوه ای یابند». مذهب عامل بزرگ دیگری در این بیگانه ماندن از جامعه آمریکا بود. برخلاف اکثریت پروتستان و آنگلو - ساکسون، اقوام سفید به مذاهب کاتولیک، مسیحیت ارتدوکس شرقی یا یهودیت تمایل داشتند. این تفاوت های قومی، فرهنگی و مذهبی، آن ها را واداشت تا در دوران پس از جنگ، هویتی قوی و مجزا از بقیه آمریکا یابند.
در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، حاشیه نشینی باعث شد بسیاری از افراد جوان قوم سفید، که بسیاری از آنها جانباز شده بودند، شهر را ترک کرده و در حومه های در حال رشد کشور ساکن شدند، به این امید که به یک طبقه اقتصادی بالاتر راه یابند. در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، چندین سازمان قومیتی برای ترویج فرهنگ و علایق قوم سفید تأسیس شدند و جلب توجه کردند. در همان زمان، قوم سفید بیشتر درگیر حیات سیاسی آمریکا در سطح ملی شد و طبقه حاکم اکثریت پروتستان را برای رسیدن به قدرت سیاسی بیشتر به چالش کشید.
... [مشاهده متن کامل]
در قرن نوزدهم، توسعه صنعتی آمریکا باعث شد میلیون ها مهاجر از اقصی نقاط اروپا به ایالات متحده مهاجرت کنند. بسیاری برای تأمین نیروی کاری که برای رشد صنعتی شمال شرق و غرب میانه نیاز بود، کوچیدند و انبوهی از مهاجران با پیشینهٔ پروتستان غیر بریتانیایی یا غیر آلمانی در شهرهای رو به رشد این کشور مستقر شدند. این موج مهاجرت تا سال ۱۹۲۴ ادامه یافت، زمانی که کنگره قانون جانسون - رید را تصویب کرد، که مهاجرت را به طور کلی و به ویژه از کشورهای اروپای جنوبی و شرقی محدود می کرد. علاوه بر این، شروع رکود بزرگ در دهه ۱۹۳۰ به عنوان یک عامل بازدارنده برای مهاجرت بیشتر به ایالات متحده از اروپا عمل کرد.
قوم سفیدپوست که به واسطه نژاد، مذهب و شرایط اقتصادی از طبقه حاکم جدا شده بودند، حس هویتی قوی و متمایز از فرهنگ اکثریت را حفظ کردند. در اوایل قرن بیستم، بسیاری از اقوام سفیدپوست به نیروی کار ضعیف یا غیر ماهر تنزل یافتند. آن ها اغلب در معرض تبعیض قومی و بیگانه هراسی قرار داشتند و با کلیشه ها مورد تحقیر قرار می گرفتند. اندرو دیکسون وایت، مورخ و اصلاح طلب، اظهار تاسف کرد که در شهرهای آمریکا، «جمعی از دهقانان بی سواد، که تازه از باتلاق های ایرلند، معادن بوهمیا، یا لانه های دزدان ایتالیایی بیرون آمده اند، ممکن است کنترل بالقوه ای یابند». مذهب عامل بزرگ دیگری در این بیگانه ماندن از جامعه آمریکا بود. برخلاف اکثریت پروتستان و آنگلو - ساکسون، اقوام سفید به مذاهب کاتولیک، مسیحیت ارتدوکس شرقی یا یهودیت تمایل داشتند. این تفاوت های قومی، فرهنگی و مذهبی، آن ها را واداشت تا در دوران پس از جنگ، هویتی قوی و مجزا از بقیه آمریکا یابند.
در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، حاشیه نشینی باعث شد بسیاری از افراد جوان قوم سفید، که بسیاری از آنها جانباز شده بودند، شهر را ترک کرده و در حومه های در حال رشد کشور ساکن شدند، به این امید که به یک طبقه اقتصادی بالاتر راه یابند. در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، چندین سازمان قومیتی برای ترویج فرهنگ و علایق قوم سفید تأسیس شدند و جلب توجه کردند. در همان زمان، قوم سفید بیشتر درگیر حیات سیاسی آمریکا در سطح ملی شد و طبقه حاکم اکثریت پروتستان را برای رسیدن به قدرت سیاسی بیشتر به چالش کشید.