قول دادن


برابر پارسی: پیمان بستن، سوگند خوردن

معنی انگلیسی:
assure, commit, plight, pledge, promise, warrant, to promise

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - وعده دادن پیمان کردن : برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد ۲ - قرار دادن مقرر کردن : پس قول بر آن دادند ( قریش با عبدالمطلب ) که نزدیک آن زن ( کاهنه ) روند .

فرهنگ معین

( ~ . دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - وعده دادن . ۲ - مقرر گردیدن ، قرار دادن .

مترادف ها

promise (فعل)
پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن، انتظار وعده دادن

engage (فعل)
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن

undertake (فعل)
عهده دار شدن، بعهده گرفتن، تقبل کردن، قول دادن، متعهد شدن، تعهد کردن، متقبل شدن

فارسی به عربی

اشغل , تعهد , وعد

پیشنهاد کاربران

همان گونه ک دوستمان در بالا گفته واژه پدیس دادن به چم قول دادن هست
زبان دادن
زبان را گروگان کردن
مثال:
زبان را به پیمان گروگان کنم، شما را زبان داد باید همان
پذیرفتن
استاد من قول میدم دیگه تکرار نشه
پَدیس = قول، وعده، وعید
پَدیس دادن = قول دادن
بن خان: فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، حسن دوست
#پارسی دوست
قول دادن
قرار دادن
Promise یعنی قول دادن

بپرس