قوقنس

لغت نامه دهخدا

قوقنس. [ ن ُ ]( معرب ، اِ ) ققنس و آن مرغی باشد بغایت عجیب و غریب.گویند هزار سال بزید. ( برهان ). رجوع به ققنس شود.

پیشنهاد کاربران

مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) :
منم آن مرغ کاذر افروزد
خویشتن را در آذر اندازد.
خاقانی.
رجوع به ققنس شود.