قوس نزول و قوس صعود

پیشنهاد کاربران

طرف اومده نوشته صعود و نزول مستقل انسان محاله چون انسان تافته جدا بافته نیست که مستقل بیاد پایین و بره بالا ! بعدم گفته انسان با کیهان نزول کرده با کیهانم صعود میکنه و بر میگرده به نقطه اول! ما فرضو بر این میزاریم که تئوری ایشون درست باشه . من نادان و بی سواد یه سوال ازش دارم اونم اینه که طبق فرمایشات جانبعالی نوسانات انقباض و انبساط هر کدوم ۴۵ میلیارد سال طول میکشه
...
[مشاهده متن کامل]

۴۵ میلیارد سال در فاز انبساط
۴۵ میلیارد سال در فاز انقباض
از اونجایی که عمر محدود انسان نهایت ۱۰۰ سال هستش در برابر عمر ۹۰ میلیارد ساله کیهان هیچ حساب میشه ! حالا این به کنار بریم سراغ اصل مطلب ! ایشون عرض کردن که انسان به همراه کیهان نزول کرده و به همراه کیهان صعود میکنه اونم از طریق مهبانگ های هفتگانه و نوسانات انبساط و انقباض بیشمار !
حالا عرض بنده اینه که زمانی که انسان بعد از ۱۰۰ سال از دنیا میره و هنوز حدود ۷۶ میلیارد سال مونده تا فاز انبساط و انقباض تموم بشه و مهبانگ جدید شکل بگیره و به همراهش انسانم بره تو پلکان صعود . تو اون بازه ۷۶ میلیارد ساله که از دنیا رفته دقیقا کجاس ؟؟؟ عدم هستش ؟؟؟ اگه بخوای بگی تو یه کیهان مستقل جدا از کیهان فعلی متولد میشه که بازم تناقض به وجود میاد ! چون طبق گفته حضرتعالی انسان به همراه کیهان نزول میکنه و به همراه کیهان صعود میکنه ! پس متولد شدن در کیهان دیگه جدا از کیهان فعلی یه پارادوکسی عمیق هستش که نشون میده انسان بازم مستقل از کیهان فعلی در یک کیهان دیگه صعود کرده ! یا اینکه بگی عدم میشه که کلا از پایه و اساس خدا و معاد زیر سوال میره !
من به شخصه ترجیح میدم همون اوهامات مدافعین شریعت رو قبول داشته باشم تا این تئوری های بی پایه و اساس رو !!!

حکیمان و عارفان دینی برای هستی دو سر حد و یا دو حاشیه وجودی قائل اند. سر حد و یا حاشیه بالایی را فعلیت محض و کمال مطلق و سر حد یا حاشیه پایینی را قوه محض و پذیرش صرف نام نهاده اند و گاهی اوقات سرحد بالایی
...
[مشاهده متن کامل]
را واجب الوجود و سر حد پایینی را هیولا یا ماده اولیه می نامند. آن و این بزرگواران تاکنون غیر از بازی با الفاظ و کلمات و عبارات نتوانسته اند که فاصله زمانی و مکانی این دو حاشیه وجودی یا این دو سر حد هستی را محاسبه و تعیین نمایند. معمولا بر این باور اند که نور حق تعالی نمیتواند یکباره به هیولا یا ماده برسد بلکه در سر راه از مراتب واسطه و میانی گوناگونی مرور و عبور می کند و سرانجام به سر حد پایین می رسد، طوریکه گویا سر حد پایینی خارج از بی نهایت قرار و ماوا داشته باشد و نه متعلق به آن . در این جا به کمک آنان می شتابیم و با صبر و حوصله شمعی کم نور را پیش روی آنان قرار میدهیم با این امید که اندکی به بیداری و هشیاری و آگاهی و بلوغ فهم و عقل برسند. فاصله زمانی بین دو سر حد هستی یا دو حاشیه وجودی برابر و مساوی است با طول لحظه حال و آن برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است و فاصله مکانی آن دو سرحد برابر است با 10 بتوان منهای 35 متر که در همانجا به طول پلانک مشهور است. نتیجه اینکه دو سر حد هستی و یا دو حاشیه وجودی و یا واجب الوجود و هیولا روی هم قرار دارند و یک واحد یگانه و مطلق اند و از هم گسسته یا منفصل نیستند. در سیر نزولی واجب الوجود نقش علت واحد و یگانه را بازی میکند و هیولا نقش معلول واحد و یگانه. در سیر صعودی روی سکه وجودی معکوس میگردد و هیولا نقش علت واحد و یگانه و واجب الوجود نقش معلول واحد و یگانه را بازی می کنند. یا به عبارتی دیگر امکان اشرف در سیر نزولی نقش علت و امکان اخس نقش معلول را به عهده می گیرند و در سیر صعودی جای علت و معلول عوض میگردد و امکان اخس به علت و امکان اشرف به معلول تبدیل می گردند. نتیجه اینکه خداوند و خمیر مایه و امکان اشرف و اخس و علت و معلول هم ارز اند. یا به عبارتی دیگر خداوند متعال در عین واحد علت و معلول و اشرف و اخس و دو سر حد و دو حاشیه وجود خویش است. خلاصه اینکه واقعیت عینی و طبیعی و کیهانی که در آن زندگی می کنیم و با آن مواجه هستیم ظهور و جلوه و تجلی یکی از مراتب هفتگانه خود خداوند می باشد و شش مرتبه دیگر و لایه های بیشمار آنان بصورت الگوهای ثابت و جاودانه در پشت پرده ضخیم همین واقعیت نهفته اند و هرکدام به نوبت خاص و ویژه خویش بهمراه وقوع دوره های بیشمار مه بانگ های هفتگانه به ظهور می رسند و هرکدام در قالب یک عالم شهودی تجلی می یابند و توسط انسان و موجودات زنده دیگر تجربه می گردند. نکته یا حقیقت بسیار جالب و پر اهمیتی در این حیطه و زمینه وجود دارد که انبیاء و اولیاء و معصومین و کلیه فلاسفه چه ماده گرا و چه روح گرا و جمیع حکیمان و شاعران و عارفان دینی و دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و بطور کلی خاص و عام در طول تاریخ بشریت تاکنون به شناخت روشن آن دست نیافته اند. این نکته و حقیقت این است که افراد انسانی اولا تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به صورت " یا مرد یا زن " نمی باشند بلکه پنج نوع مختلف و مستقل از هم. و دوم اینکه کلیه افراد انسانی بر خلاف تصورات خاص و عام تنها دارای یک من یا یک خود مجرد انفرادی یا یک خویشتن واحد و یگانه و منحصر به فرد نبوده بلکه دارای ده تا من و یا ده تا خود مجرد انفرادی و یا ده تا خویشتن مستقل و منحصر به فرد. لذا جمعیت انسان قبل از آغاز نیم سفر نزولی در کلیه جهان های نزولی ده برابر بوده است. و هر فرد انسانی در آن حیات محض اولیه دارای یک خانواده خودی ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن بوده است. تعداد شش تا از آن ده عضو به صورت زوج های سه گانه و چهار عضو به صورت زوج های دوگانه باهم همسر و شریک زندگی و مشغول تجربه عشق خویشتن بوده اند. به این معنا که قبل از آغاز نیم سفر نزولی هر فرد انسانی در چهار چوب یک خانواده ده نفره، پنج سرنوشت های جنسی و عشقی خویشتن را در سطح کمال مطلق ( اندکی پایین تر از مطلقیت خداوند ) و فعلیت محض تجربه نموده است و طول مدت آن حیات برای ما انسان با الفاظ ماه و سال و قرن و هزاره ها بتوان هزاره ها غیر قابل محاسبه و تعیین. آن انسان ها در آن حیات قدیمی و اولیه از طریق تولید مثل به وجود نیامده اند بلکه به امر خداوند و هرکدام در نهایت زیبایی و خوبی و دانش و توانایی و فهم و خرد و هوش و استعداد و آگاهی و دریک سن و سال معین و برابر طوریکه مشمول حال پیری و فرسودگی و گذر عمر نبوده اند. لذا میتوان با خیال راحت و یقین آنها را الگو های ثابت و جاودانه دانست. البته پس از آغاز نیم سفر نزولی و در حال حاظر و در طول نیم سفر صعودی دیگر بطور مستقل و جدا از واقعیت و یا در ورای طبیعت و کیهان و یا در دنیای ایده های افلاطونی وجود ندارند بلکه در بطن و باطن وجود افراد انسانی. هر فرد انسانی که در آینه مینگرد فقط تصویر یکی از اعضای آن خانواده خودی ده نفره را می بیند. و نه نفر دیگر در پشت ظاهر ضخیم بصورت یک گنج پر بهای الهی و ملکوتی دفن گردیده اند. لذا برگشت و رجعت دینی و حکیمانه و عارفانه به اصل خویش مکانی و زمانی نیست بلکه شناخت مجدد خویش و خداوند و یاد آوری دانش فراموش شده بر اثر نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی و بر اثر وقوع مه بانگ های هفتگانه. لذا ما انسان ها شب و روز و هفته و ماه و فصل و سال و بطور کلی در طول عمر خویش هر لحظه اجزای خداوند را با حواس پنجگانه دریافت می نماییم، اما به علت محدویت گنجایش وجودی قادر نیستیم که کل را یکباره یا بطور همزمان در یافت نمائیم و تصور مان این است که خداوند در عالم غیب و جدا از عالم مادی و واقعی و در ورای عالم مادی قرار دارد. این حالت را نباید خطای حسی تلقی نمود بلکه محدودیت بی گناه حسی. این بی گناهی شامل حال فهم و عقل هم در دوران ناپختگی می باشد. در پایان در جهت التیام و مداوای غم و سوز جانکاه درد بی امان هجران عرفان دینی و خنک نمودن اشتیاق مهیج وصل و باز گشت به وطن اصلی و در آغوش کشیدن محبوب یا محبوبه آسمانی ، این حقیر همانطوریکه در بالا به اختصار و در قالب کلامی کودکانه بیان داشت، ما انسان ها بدون اینکه تاکنون به آن واقف گردیده باشیم شب و روز در آغوش محبوب و در عین حال محبوبه ملکوتی قرار داریم. اما در پایان سفر فهم و عقل و احساسات و افکار و خیالات و اوهامات و شناخت و دانش ما آنقدر وسیع و بی حد و حصر خواهد شدکه علاوه بر دریافت جزئیات، کل را هم یکباره دریافت خواهیم کرد. این نوا و حکایت ناچیز از نی عرفان علمی با نوا و حکایت عظیم نی عرفان دینی مولوی عارف بزرگ مسلمان و فارسی زبان هماهنگ نیست، اما شنیدن آن گوش خواننده را هم آزار نمیدهد.

اصل سنخیت یا اصل هم ارزی مراتب نزولی و صعودی : حرکت وجودی هستی بر خلاف نظریات بعضی اندیشمندان دینی دایره وار نیست که از دو نیم دایره قوسی شکل تشکیل شده باشد بلکه پله وار. و انسان تافته ای جدا بافته نیست که مستقل از کیهان و طبیعت از پله کان یا نرده بان پایین بیاید و نزول یابد و دوباره مستقل از کیهان و طبیعت بالا برود و صعود یابد. پله ای که انسان را پایین و بالا می برد ( البته نه پایین آمدن و بالا رفتن فیزیکی ) ، یکی از مراتب هفتگانه عالم غیب است که هر بار بعد از وقوع یکی از مه بانگ های هفتگانه در قالب یک عالم شهودی به ظهور میرسد و شش پله دیگر را هم در وجود خود بصورت الگوهای جاودانه حمل می کند. هرکدام از این مراتب هفتگانه دارای سطوح و لایه های بیشماری از اسماء و صفات الهی اند که هر کدام به نوبه خود در دوره های بیشمار هفتگانه به ظهور می رسند و تجلی می بابند و جلوه گر می شوند. البته صفت بیشماری، از دیدگاه محدود انسانی و نه از دیدگاه نامحدود خداوند.
...
[مشاهده متن کامل]

منازل یا مقامات یا وادی ها یا ایستگاه ها و یا مراتب وجودی هفتگانه در نیم سفر های نزولی و صعودی بطور مطلق باهم برابر و یکسان اند و به اندازه یک ذره نور یا یک اتم با هم تفاوت ندارند. این تساوی و برابری به معنای تکرار تجلی نیست بلکه به معنای برابر بودن مراتب وجودی هفتگانه و لایه های بیشمار آنها در منازل هفتگانه نزولی و صعودی. مثال : فرض کنیم که " می می " در حال حاظر در منزل هفتم در پایان نیم سفر نزولی و بطور همزمان در همه جهان های نزولی و در عالم شهود فعلی زندگی می کند و در این لحظه یعنی ساعت شش بعد از ظهر به وقت گرین ویچ در روز پنج شنبه برابر با چهارم ماه فوریه در سال 2021 میلادی در گوشه انزوا و کنج خلوت این کلمات و جملات کودکانه را تایپ میکند و در پایان دکمه ارسال را فشار میدهد. از طرفی دیگر می می میداند و یقین دارد ( البته با احتمال 99, 99 در صد ) که عمر این عالم شهود با وقوع مه بانگ بعدی براثر انقباض مجدد کیهانی به پایان خواهد رسید و بر اثر انبساط مجدد از نوع آفریده خواهد شد. فرض براین بود که می می در حال حاظر در پایان نیم سفر نزولی یعنی در ایستگاه هفتم در جهان های نزولی به سر می برد. از آنجاییکه جهان های نزولی پس از پایان یافتن نیم سفر نزولی در سر جای خود به جهان های صعودی تبدیل خواهند شد، لذا عالم شهودی بعدی اولین منزل نیم سفر صعودی خواهد بود و لذا تکرار مطلق مو به مو همین عالم شهودی فعلی و در آن عالم " می می " در همین لحظه و همین روز و تاریخ این متن کودکانه را عیننا بدون کوچکترین اختلافی دوباره تایپ خواهد کرد و در پایان دکمه ارسال را فشار خواهد داد. البته ما انسان ها نمی توانیم به معرفت یقنی دست یابیم که حیات ما در حال حاظر در جهان های نزولی و یا در جهان های صعودی در جریان است. اگر در این مورد یقین حاصل نمائیم یعنی مطمئن باشیم که در جهان های نزولی هستیم آنگاه باز هم نمی توانیم یقین حاصل نمائیم که آیا حیات فعلی ما در مرتبه و منزل هفتم و آخر ( پایان نیم سفر نزولی ) جاری است یا ماقبل آخر. زیرا دو مرتبه وجودی پایانی عالم غیب همیشه مادی اند ( با نطفه و بذر روحی ) . حال فرض کنیم که یقین حاصل نموده و بدانیم که حیات فعلی ما در جهان های صعودی ساری و جاری ست ، با این وجود باز هم نمی توانیم مطمئن باشیم و با قاطعیت بگوئیم که حیات فعلی ما در اولین مرتبه یا منزل اول طی میشود یا در مرتبه و منزل دوم، زیرا در سیر صعودی همیشه دو مرتبه وجودی هر دو مادی اند و تکرار مو به مو یا اتم به اتم دو مرتبه وجودی در سیر نزولی. البته رسیدن به معرفت یقینی در این نکات هیچ تاثیری در روند سفر خلقت نخواهد داشت. در سیر نزولی پنج حیات اولیه انسان با بدن روحی در طبیعت و کیهان روحی ( با نطفه و یا بذر مادی ) تجربه می گردند و در سیر صعودی پنج حیات آخری تکرار اتم به اتم یا کوارک به کوارک همان پنج حیات اولیه در سیر نزولی خواهد بود. سنایی بر این باور است که عقل می تواند ما را تا دم درگاه هدایت کند، اما ورود به درگاه وظیفه عقل نیست بلکه فضل.

پدیده های نزول و صعود تاکنون توسط عرفان و حکمت دینی مورد بررسی و پژوهش و شرح و توضیح قرار گرفته اند و در این روند، خرد محض انسانی در بخش تولید صِوَر خیالی و اوهامی نقش عمده ای را بازی کرده است، بدون لطف و توجه به اکتشافات و شناخت های علوم تجربی در علوم زیست شناسی و فیزیک و نجوم و کیهان شناسی. نزول و صعود اوامری کلی اند و اجزاء نمیتوانند بطور جدا گانه و مستقل از کل مرتکب آن شوند. همچنین این مفاهیم را نباید با عمل و فعل پایین آمدن و بالا رفتن از پلکان یا نردبان فیزیکی هم معنی و مترادف دانست، بلکه تغییر و تحول از سطحی به سطح دیگر در فضای سه بعدی یک مکان مجرد که دارای یک محیط و حجم ثابت و پایدار و جاودانه باشد. با روش عرفانی و حکمی تاکنون به اندازه کافی آشنائی داریم، اما از این به بعد میتوانیم روش علمی را هم در نظر بگیریم. از دیدگاه عرفان و حکمت دینی قوس نزول مکان استعداد یافتن و قوس صعود محل کسب و فعلیت و به ظهور رساندن استعداد ها پنداشته می شوند. از طرفی دیگر در بحث امکان اشرف و امکان اخس، دو جنبه کلی هستی مورد بررسی قرار میگیرند. یک جنبه عبارت است از فعلیت محض و واجب و کمال مطلق و امکان اشرف و جنبه دیگر عبارت است از قوه محض و انفعال و کمال نقص و ممکن و امکان اخس. حال در تعریف عرفانی و حکمی از مفاهیم نزول و صعود بطور روشن و واضح تناقض را میتوان مشاهده کرد. کل واحد به همراه همه اجزاء ، هم در قوس نزولی و هم در قوس صعودی مشغول حیات است و نه اینکه دریکی مشغول کسب استعداد و در دیگری سرگرم به فعلیت رساندن استعداد ها و قوه های کسب شده. دو جنبه کلی واحد مطلق با همدیگر یک نوسانگر دوقطبی را تشکیل میدهند و این دو قطب هرگز جداشدنی از هم نیستند. بر خلاف دیدگاه و بینش عرفانی و حکمی اعمال، نزول و صعود از طریق وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر تواتر و توالی نوسانات انقباض و انبساط کیهانی صورت می پذیرند و نه از راه خلق عقل و سپس خلق نفس و پس از آن حلق طبیعت و سر انجام خلق انسان. انسان و همه موجودات به همراه طبیعت و کیهان نزول یافته اند و به همراه طبیعت و کیهان دوباره این راه را طی خواهند کرد و به حالت اولیه یا امکان اشرف صعود کرده و بر خواهند گشت. این رجعت و برگشت بصورت ترک یک مکان و هجرت از آن به مکانی دیگر اتفاق نمی افتد، بلکه از طریق تغییر و تحول از سطحی به سطح دیگر و آنهم بصورت جهش یا پرش کوانتایی کل طبیعت و کیهان از حالتی به حالت دیگر. این جهش کوانتایی ( به لفظ انگلیسی : کوانتمی ) از طریق وقوع مه بانگ های متوالی به وقوع می پیوندد. تصور پیوستگی و مارپیچی بودن یا امواج سینوسی راه حُب یک تصور خیالی و اوهامی است که حقیقت ندارد و منطبق بر واقعیت نیست. در مقابل این تصویر که پیوسته است یک تصویر دیگر قرار میگیرد که ناپیوسته و منقطع است و به حقیقت نزدیک تراست و آنرا میتوان تواتر و توالی خیز و افت های دیجیتالی نامید. داروین در پی دست یابی به ریشه و اصل انواع موجودات زنده از افسانه آدم و حوای دینی عبور کرد و به کشف تک یاخته ها یا سلول های اولیه دست یافت. بعد از وی علم فیزیک در بخش مکانیک ذرات و امواج از تک یاخته های زنده عبور کرد و به کشف ذرات اتمی و زیر اتمی و ذرات و امواج نور دست یافت و پس از آن نظریه علمی مه بانگ به ریشه و اصل ذرات نور و اتم ها دست یافت که دما میباشد. البته قبل نظریه علمی مه بانگ سه فیزیکدان و دانشمند اروپایی به اکتشافات و شناخت های علمی به اختصار و شرح زیر رسیده بودند: اصل هم ارزی دما و انرژی توسط بولتزمان ( یا بولتز من ) و به تبعیت از وی اصل هم ارزی فرکانس و انرژی توسط پلانک و به تبعیت از او اصل هم ارزی انرژی و جرم توسط انشتاین. این تئوری های علمی را میتوان به زبان تشبیه و استعاره همان بانگی پنداشت که حدود هزار سال پیش توسط خیام در یک رباعی سروده شده است :
...
[مشاهده متن کامل]

ترسم از آن روزی که ز کمین بانگ بر آید
کای بی خبران ره نه این است و نه آن
در پایان بطور اجمال میتوان یک جمع بندی مختصر نمود.
نزول و صعود مستقل از هم صورت میگیرند. در جهان های نزولی - ازلی، اول نزول بطور کامل صورت میگیرد و سپس چنین جهان هایی بطور کامل به جهان های صعودی - ابدی تبدیل خواهند شد و جزئیات همیشه به همراه کل متناهی و محدود نزول و صعود می یابند و نه جدا و مستقل از آن. تعیین مراتب وجود باید از طریق علوم تجربی مشخص گردند و آنهم از طریق بررسی تمایلات جنسی آشکار و پنهان در وجود انسان. عارفان و حکیمان بزرگوار به ما پند و اندرز داده اند که مقدمه خداشناسی، خود شناسی می باشد. حال سوال این حقیر از خدمت این بزرگواران این است که آیا خود را به خوبی شناخته اند؟
آیه قرآنی : ای انسان همانا با رنج و زحمت به سوی پروردگارت روان هستی و عاقبت اورا ملاقات خواهی کرد.
با احترام کامل به این آیه شریفه قرآن مجید، این حقیر بر این باور است که انسان به عنوان بخشی از وجود خداوند، همیشه به همراه خداوند بوده ، هست و خواهد بود و هیچ گاه از خداوند جدا نشده، نیست و نخواهد شد. چه در حالت امکان اشرف و چه در حالت امکان اخس. چه در عالم ملکوت و غیب مطلق و چه در عالم خاک و شهود مطلق. چه در جهان فانی و چه در جهان باقی.
بخش دینی انسان میتواند برای مدتی کوتاه و طولانی در های خالق را به روی مخلوق به بندد، اما هرگز قادر نخواهد بود که در های خلق را به روی خالق به بندد. صراط مستقیم وجودی، راه مطلق خود خداوند است و صراط مستقیم سلوکی راه های نسبی و خود ساخته افراد سالک.

بپرس