قوزک

/quzak/

مترادف قوزک: دژک، ساق، غوزک

معنی انگلیسی:
tarsus, ankle

لغت نامه دهخدا

قوزک. [ زَ ] ( اِ مصغر ) مصغر قوز. || استخوان برآمده ساق پا. غوزک. رجوع به غوزک شود.

فرهنگ فارسی

مصغر قوز یا استخوان بر آمده ساق پا غوزک .

فرهنگ معین

(زَ ) (اِمصغ . ) قسمت برآمدة استخوان مچ پا.

فرهنگ عمید

برآمدگی استخوان مچ پا.

گویش مازنی

/ghozek/ مرتعی در جنوب اسبوکلای لفور سوادکوه & گودی رودخانه – آبگیر

واژه نامه بختیاریکا

گوزَک

مترادف ها

ankle (اسم)
مچ پا، قوزک، قوزک پا

فارسی به عربی

کاحل

پیشنهاد کاربران

منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
قوزک
نود درصد ترکی از پهلوی ریشه گرفته
این واژه پارسی است.
"قوز، قوس" در ( ترکی ) ، قوس در ( عربی ) بر گرفته از واژه ی《فارسی گوژ، کوز، کوژ، 》 و از ریشه ی "کژ"هستند. این واژه در پارسی پهلوی هم وجود دارد.
این واژه به شکل قوس به عربی راه رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی قوس در عربی به همین شکل وارد ترکی شده و به شکل《 قوساخ یا قوسا 》 بکار رفته است، که در گذر زمان به" قوزاخ یا قوزا "تبدیل شده.
🚫در زبان ترکی به خم یا کژ ( کج ) ="اَیری" می گویند. 🚫
همچنین واژه گوز ( چشم ) در ترکی نیز از همین واژه ی فارسی گرفته شده.
در زبان فارسی گوژ مترادف های زیادی دارد:
گوی ( توپ )
کوژ ( برامده )
کج ( کژ )
کمان ( خم )
جوز ( گردو )
گرد ( دایره )
کوه ( کوژ سطح زمین )
کژواره= ( برامده، کمانه )
گوژیدن = خمیدن.
غوژ کردن ( لری ) =گِرد شدن ازسرما
( قوز ) که برای کمر میگویند ، گوژپُشت
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
《این واژه از زبان پارسی، به زبان های دیگر راه یافته. 》

واژه ی قوزک یک واژه ی ترکی از مصدر " قؤزاق " به معنی برآمده و برجسته . بادکرده . این واژه پس از ورود به زبان فارسی به "گوژ " و یا به لفظ " کوژ " و در تغییری دیگر به کژ و کج تبدیل شده . قوزک به معنی برآمده
...
[مشاهده متن کامل]
ی کوچک . این واژه به زبان های دیگر هم رفته است . در زبان لاتین crus ، ایرلندی Cos به معنی ( پا، قوزک پا ) می باشد .

قوزک : تازی شده واژه پارسی " گوژک" است به معنای برآمده کوچک و گوژ مانندمی باشد.

بپرس