قوروق

لغت نامه دهخدا

قوروق. ( ترکی ، ص ) خشک. || ( اِ ) غوره که آن را به عربی حصرم خوانند. ( سنگلاخ ). || منع و حراست و به این معنی بدون اشباع مستعمل است. ( سنگلاخ ص 286 ). رجوع به قورُق و قرق شود.

قوروق. [ ق ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه ٔشهرستان خوی ، سکنه آن 544 تن. آب آن از رود قطور. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد و اتومبیل از آن می توان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

( صفا اسم ) ۱ - منع کرده شده ممنوع ۲ - جایی که ورود اشخاص غیر مجاز در آن قدغن باشد . یا قورق شدن . منع شدن ممنوع بودن : قورق شد گفتگوی می بدان نحو که ساقی نامه شد از نسخه ها محو .
دهی از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی .

پیشنهاد کاربران

بپرس