قورقون

پیشنهاد کاربران

قورقون: فراوان، بسیار، زیاد
نمونه: شام نجف ارباب، قدیر. گوشت و بارش قورقون باشد!
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۹
قورقون:فراوان، زیاد، بیشتر،
نمونه:این بار قورقون تر است پیشکشی ها ( کلیدر، ج۶ص۱۶۶۰ )
محمدجعفر نقوی
قورقون/gh�rghun : وافر، بسیار، کافی.
مانند: - با این چوخای نم ورداشته، سرمای قورقونی باید به استخوان هایت دویده باشد.
کلیدر
محمود دولت آبادی

بپرس