قورق

لغت نامه دهخدا

قورق. [ ق ُ رُ ] ( ترکی ، اِ ) قُرُق. قوروق. غرق. منعکرده شده :
قورق شد گفتگوی می بدان نحو
که ساقی نامه شد از نسخه ها محو.
اثر ( از آنندراج ).
رجوع به قرق شود.

قورق. [ ق ُرِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج ، سکنه آن 390 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

( صفا اسم ) ۱ - منع کرده شده ممنوع ۲ - جایی که ورود اشخاص غیر مجاز در آن قدغن باشد . یا قورق شدن . منع شدن ممنوع بودن : قورق شد گفتگوی می بدان نحو که ساقی نامه شد از نسخه ها محو .
دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج .

پیشنهاد کاربران

بپرس