لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
در تداول فرو بردن بلعیدن
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن
جلو بردن، طعمه کردن، خوراک دادن، پروردن، سیر کردن، خوردن، خوراندن، قورت دادن، غذا دادن، چراندن، تغذیه کردن، خواربار تامین کردن
حریصانه خوردن، قورت دادن، صدای بوقلمون در اوردن
فرو بردن، قورت دادن
تمام شدن، قورت دادن، گوزیدن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، باد و گاز معده را خالی کردن
قورت دادن، به شکم فرو بردن، در هیختن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
توی حلق انداختن
قورت . از کلمه ترکی قورتار گرفته شده به معنی تمام کردن
واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن
قورت . [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) جرعه . ( سنگلاخ ) . غورت . جرعه ٔ نوشیدنی .
- قورت دادن ؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است . ( فرهنگ نظام ) .
... [مشاهده متن کامل]
- قورت مال ؛ لاف زن . ( فرهنگ نظام ) .
- امثال :
دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت و نیمش باقی ه ؛ بکسی که با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است گویند. ( امثال و حکم دهخدا ) .
- قورت دادن ؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است . ( فرهنگ نظام ) .
... [مشاهده متن کامل]
- قورت مال ؛ لاف زن . ( فرهنگ نظام ) .
- امثال :
دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت و نیمش باقی ه ؛ بکسی که با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است گویند. ( امثال و حکم دهخدا ) .
لومبوندن، لونبوندن
قورت دادن
Devour: قورت دادن