قوخ

لغت نامه دهخدا

قوخ. [ ق َ ] ( ع مص ) تباه شدن از بیماری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

قوخ. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، سکنه آن 230 تن. آب آن ازرودخانه شیان. محصول آن غلات ، صیفی ، چغندر قند و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. گله داران در زمستان به گرمسیر کیوان میروند. از قلعه شیان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

قوخ (زیویه). قوخ ( به کردی: قه وخ ) روستایی از توابع بخش زیویه در شهرستان سقز است که در استان کردستان ایران قرار دارد. [ ۱]
عکس قوخ (زیویه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

قوخ
این واژه تا جایی که اطلاع دارم در گویش کردی کلهری در استان کرمانشاه دو معنی داره، یه معنیش میشه هلو، معنی دیگه اش میشه گوژِ پشت انسان.
قوخ =گوژ
درزبان لکی این کلمه به معنای //گوژ، خم ، قوس ، کمانی //می باشد .
قوخ - - کوخ =گوژ، خم ، قوس ، کمانی ،
در زبان فارسی افغانستان
قوخ به معنی سرفه کردن است
، تمام حروف الفبای تورکی اوخ ) ) چوخ، جوخ ( جوخه ی اعدام ) ، خوخ ( خوخان ) ، ، قوخ ( قوخی، ای ( بوی خوب یا بد ) ، تباه شدن از بیماری، نام دهی در سقز و دهستان شیان، شاه آباد ) ) ، کوخ ( متضاد کاخ ) ، موخ
...
[مشاهده متن کامل]
( مخ ) ، نوخ ( نوخ تا ) ، توخ، اوخ، لوخ ( لخت=لوت ) ، بوخ ( بوغ، بوخار، یوخ، سوخ، پوخ، شوخ ( چرک، شوخ طبعی ) ، دوخ ( شاید فعل دوختن از دوخ باشد ) ، روخ ( رخ، صورت=سورات ) ، زوخ ( زوغ )