قوایه

لغت نامه دهخدا

( قوایة ) قوایة. [ ق َ ی َ ] ( ع اِ ) زمین خشک مانده میان دو قطعه باران رسیده و بیابان بی آب وگیاه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). قفرالارض. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) توانایی. خلاف ضعف. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) خالی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قویت الدار قِیّا و قوایة؛ خلت. ( اقرب الموارد ). رجوع به قی شود.

قوایة. [ ق ِ ی َ ] ( ع اِمص ) توانایی. ضد ضعف. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس