قهری

/qahri/

مترادف قهری: اجباری، جبری، زورکی، زوری، قسری

معنی انگلیسی:
compulsory, forced, forcible, natural, automatic

لغت نامه دهخدا

قهری. [ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به قهر. اضطراری و جبری. ( ناظم الاطباء ). از روی قهر. رجوع به قهر شود.

قهری. [ ق َ ] ( اِخ ) لقب رجالی سفیان بن عیینه است. ( ریحانة الادب ج 3 ص 326 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) اضطراری جبری : اختلافات بین آنها قهری است .
لقب رجالی سفیان بن عیینه است

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) اضطراری ، جبری .

مترادف ها

natural (صفت)
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی

forcible (صفت)
موثر، اجباری، قوی، شدید، قهری

فارسی به عربی

زامی

پیشنهاد کاربران

Force Majeure
مستعمل در متون حقوقی
ترجمه: عوامل قهری
مشارکت مدنی به صورت قهری :
۱ - به صورت ارث
۲ - از طریق امتزاج یعنی بدون اراده صاحبان مال
پیش بینی نشده ، رخداد، اتفاق ، غیرارادی ، بدون برنامه ، حادثه ، بعنوان مثال :قوه ی قهریه مانند سیل ، زلزله ، طوفان و. . . .
غیر ارادی
نتیجه قهری: نتیجه بدیهی، طبیعی. قهراً: بالطبع، طبیعتاً.
زوری
اجباری
زورگو - تهدید کننده - قدرت مدار

بپرس