قنور

لغت نامه دهخدا

قنور. [ ق َ ن َوْ وَ ] ( ع ص ) کلان سر. || سرکش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دشوارخوی و سخت و درشت از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فظ غلیظ. ( اقرب الموارد ).

قنور. [ ق َن ْ نو ] ( اِخ ) نمک زاری است به بادیه که نمک آن در غایت خوبی و تیزی و جودت باشد. ( منتهی الارب ). بنابه گفته ازهری نمکزاری است در بادیه. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس