قنو
لغت نامه دهخدا
قنو. [ ق ُ ن ُوو ] ( ع اِ ) سیاهی. ( منتهی الارب ). سواد. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) بمعنی قُنوان.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قنوان شود.
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی قِنْوَانٌ: خوشه های خرما(قنوان جمع قنو به معنی خوشه خرما ست )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_قنو
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
قنو کلمه ای تورکی است که به جوب و ابراهه گفته می شود و در اردبیل به کار می رود و عین همین کلمه در زبان سومری به معنی جوب به کار می رفته است
نوعی آبراهه جهت هدایت آب درمسیری مشخص