قنه

لغت نامه دهخدا

( قنة ) قنة. [ ق ِن ْ ن َ ] ( ع اِ ) یک تاه ازتاههای رسن یا بخصوص تاه رسن از پوست خرما. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، قِنَن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بیرزد که دارویی است مُدِرّ و مُخرج ریاح و جهت واماندگی و کزاز وترنجیدگی و صرع و درد سر و سدر و درد دندان کرم خورده و درد گوش و اختناق زهدان نافع و تریاق است زهر تیر زهرآلود را و جمیع سموم را و دود آن هوام را دور نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نوعی از صمغ است ، مانند مصطکی و آن را بارزد و بیرزد گویند. گرم است در دوم. ( برهان ) ( آنندراج ) .

قنة. [ ق ُن ْ ن َ ] ( ع اِ ) کوه خرد. || سر کوه. || کوه دراز در هوا جداگانه سیاه یا کوه نرم خاک هموار گسترده بر زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || الا کمة الملمة الرأس وهی القاره لاتنبت شیاء. ( اقرب الموارد ). ج ، قُنَن ، قِنان ، قنون ، قُنّات. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قنة. [ ق ُن ْ ن َ ] ( اِخ ) منزلی است از حومانةالدراج در راه مدینه به بصره و گویند کوهی است. نقاط دیگری نیز بدین نام موسومند. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ فارسی

آن قغ اسب مانند مصطکی بغداد .شکم . یا قلعه بی در . دختر دوشیزه : خویش را بهر چه وابسته دختر کردن ? نفس را بندی این قلعه بی در کردن ? یا قلعه کهرباگون . دنیا عالم سفلی .
منزلی است از حومانه الدراج در راه مدینه به بصره و گویند کوهی است . نقاط دیگری نیز بدین نام موسومند .

پیشنهاد کاربران

محمدجعفرنقوی:
قوه به معنی برجستگی، برآمدگی ، بُرزی
نمونه:گل محمد پای به دور قُنَّه ی جهاز پیچاند. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی ( ص۴۸۸س2 )
برآمدگی. چیزی شبیه به غُدِّه
سرش قنه قنه جوش بود
روزگارسپری شده مردم سالخورده :محمود دولت
در زبان کردی منطقه مکریان به قلیان قه ننه میگن
قُنَّه/ gh�nnă : نوک، قله، بلندی.
مانند: گل محمد پای به دور قُنَّه ی جهاز پیچاند. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
قنه همان گیاه کما است در گویش جنوب خراسان روستای چرمه

بپرس