قنه
لغت نامه دهخدا
قنة. [ ق ُن ْ ن َ ] ( ع اِ ) کوه خرد. || سر کوه. || کوه دراز در هوا جداگانه سیاه یا کوه نرم خاک هموار گسترده بر زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || الا کمة الملمة الرأس وهی القاره لاتنبت شیاء. ( اقرب الموارد ). ج ، قُنَن ، قِنان ، قنون ، قُنّات. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قنة. [ ق ُن ْ ن َ ] ( اِخ ) منزلی است از حومانةالدراج در راه مدینه به بصره و گویند کوهی است. نقاط دیگری نیز بدین نام موسومند. رجوع به معجم البلدان شود.
فرهنگ فارسی
منزلی است از حومانه الدراج در راه مدینه به بصره و گویند کوهی است . نقاط دیگری نیز بدین نام موسومند .
پیشنهاد کاربران
محمدجعفرنقوی:
قوه به معنی برجستگی، برآمدگی ، بُرزی
نمونه:گل محمد پای به دور قُنَّه ی جهاز پیچاند. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی ( ص۴۸۸س2 )
قوه به معنی برجستگی، برآمدگی ، بُرزی
نمونه:گل محمد پای به دور قُنَّه ی جهاز پیچاند. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی ( ص۴۸۸س2 )
برآمدگی. چیزی شبیه به غُدِّه
سرش قنه قنه جوش بود
روزگارسپری شده مردم سالخورده :محمود دولت
سرش قنه قنه جوش بود
روزگارسپری شده مردم سالخورده :محمود دولت
در زبان کردی منطقه مکریان به قلیان قه ننه میگن
قُنَّه/ gh�nnă : نوک، قله، بلندی.
مانند: گل محمد پای به دور قُنَّه ی جهاز پیچاند. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
مانند: گل محمد پای به دور قُنَّه ی جهاز پیچاند. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
قنه همان گیاه کما است در گویش جنوب خراسان روستای چرمه