قنقن

لغت نامه دهخدا

قنقن. [ ق َ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) رهنمای. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). دلیل راهنما. ( اقرب الموارد ). || صدفی است دریایی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کلاکموش بزرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قنقن. [ ق ِ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) راهنما و دلیل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || آب شناس در صحراها و کاریزها. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و در عبارت ابن بری آمده که قنقن و قُناقِن مهندسی است که آب را در زیر زمین می شناسد تا جائی که آب وجود دارد حفر شود. و این کلمه خارجی است. ( اقرب الموارد ). || صدفی است دریائی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کلاکموش بزرگ و در لسان آمده که نوعی از موشهای صحرائی است. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس