قنقل

لغت نامه دهخدا

قنقل. [ ق َ ق َ ] ( ع ص ) پیمانه بزرگ. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مرد گران وطی و گران پاسپر. ( منتهی الارب )( آنندراج ). الرجل الثقیل الوطاء. ( اقرب الموارد ).

قنقل. [ ق َ ق َ ] ( اِخ ) نام تاج کسری. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نام تاج کسری

گویش مازنی

/ghanghal/ کنگر

واژه نامه بختیاریکا

( قِنقِل * ) عصبانی؛ تند مزاج

پیشنهاد کاربران

بپرس