قنط

لغت نامه دهخدا

قنط. [ ق َ ] ( ع اِ ) نره کودک. ( منتهی الارب ). نره کودک و چول. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بازداشتن است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

قنط. [ ق َ ن َ ] ( ع مص ) نومید شدن. ( منتهی الارب ). رجوع به قنوط و قناطة شود.

قنط. [ ق َ ن ِ ] ( ع ص ) نومید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قانط و قَنوط. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نومید قانط و قنوط

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶(بار)
قُنوط به ضم اول به معنی یأس از خیر است «قَنَطَ قُنُوطاً: یَئِسَ» فعل آن از باب نصر ینصر، علم یعلم، کرم یکرم آید. . او کسی است که باران مفید را پس از مأیوس شدن مردم نازل می‏کند . * . قَنُوط به فتح اول به معنی قانِط است و ظاهراً یؤس و قنوط هر دو به یک معنی است و شاید فرق با متعلّق باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس