قند پارسی

پیشنهاد کاربران

از جستارهای ادبی مظفر جوینی:
قند پارسی
زبان فارسی تنها یک ابزار برقراری ارتباط نیست بلکه میراثی ارزشمند و زیر بنای فکری - فرهنگی و استقلال تمامی فارسی زبانان است. بقول "آندره موروا" : " قومی که کلید زبان خود را در اختیار دارد، کلید استقلال خود را در اختیار دارد". ایران بعنوان پرچمدار سرزندگی قند پارسی، لازم است به هم افزایی حمایتی همه ظرفیتهای فارسی زبانان دیگر کشورها نیز توجه داشته باشد تا عرصه سرزمینی زبان فارسی بیش از این کوچک نشود. چه خوب که بتوانیم دوران شکوفایی و فراسرزمینی آن را نیز زنده کنیم تا این قند پارسی کام بسیاری از فرهیختگان جهان را شیرین کند. امرسون - شاعر بلند آوازه آمریکایی - می گوید: " از خدا هزار سال عمر می خواهم تا بتوانم بیشتر و بیشتر شعر فارسی بخوانم و بفهمم".
...
[مشاهده متن کامل]

در این جستار به برخی از ویژگیهای جذاب زبان فارسی می پردازم، ویژگیهایی که شیرینی قند پارسی را می افزاید: 1 ) دیرینگی وگستردگی دامنه نظم و نثر. 2 ) گوناگونی وسیع گویشی و شیرینی در محاوره. 3 ) حیا و حرمت داری تمامی آفرینش الهی. 4 ) برتری مثبت نگری. 5 ) نکته سنجی و بزله گویی نمکین و پوشیده. 6 ) بیشترین فراوانی ضرب المثل های زنده و رایج ( کتاب" طنزالمثل"، مظفر جوینی، نشر جهانکده ) . 7 ) بهره گیری بسیار از نمادهای طبیعی و دست ساخت. 8 ) بیان عرفانی و حکیمانه. 8 ) بیان حماسی و اسطوره. 9 ) جریان مداوم معنویت در نظم و نثر. 10 ) بهره گیری هنرمندانه به مجاز. 11 ) چند لایگی در بیان. 12 ) آهنگ و درآمیختگی با موسقی اصیل ایرانی. 13 ) نثر مسجع. 14 ) صنایع ادبی که موجب شیرینی هرچه بیشتر بیان می شوند، مانند: - ایهام و کنایه و استعاره. – تناسب ( مراعات نظیر ) . – قرابت معنایی. و. . . . . . .
برخی از این ویژگیها در دیگر زبان های زنده نیز وجود دارند ولی آنچه در زبان فارسی متمایز است، کیفیت و کمیتی است که در زبان مادری ما فارسی زبانان به سرزندگی حضور دارد.
اگر ما از این زبان زنده و پویا پاسداری نکنیم در سایه تهاجم اقتصادی - فرهنگی دیگر زبان های مسلط جهان، به حاشیه رانده می شود و دیری نخواهد پایید که در لابلای برگ های تاریخ ناپدید خواهد شد. برای افزایش توان ارتباط بین المللی کودکانمان، نباید قبل از آموزش موثر زبان مادری، تنها به زبان های مسلط توجه کنیم و از زبان مادری غافل بمانیم، که زیان بزرگی آینده آنها را تهدید خواهد کرد.
حال خوب است به برخی از این ویژگی ها در زبان شاعران فارسی زبان بپردازیم:
در زمینه هزل و طنز و ضرب المثل :
" گـر بیـضـه درکلاه تو بشکسـته روزگار / غــافل مشو همـــاره ز تد بیر کردگار / بر نرمه ی دو گوش خود آویزه کن دو پند / رفتــار صادقانه و پیمـان ماندگار" ، "تار زن آشفته شد ای تارزن / بادزن بردار و بادی زن به زن // این نه اکنون، هیچ دورانی نبود / باد زن را چاره ای جز بادزن /. . . / ای خرد در دار زن غـم دار زن / زد نکو تقـدیر زن، تقـدیرزن // چنـد بگشــایی گره هـا را عبث / چون تویی در بند زن پس بند زن // تا نیفتـد مهـر تو از چشـم زن / هـم محبت تازه کن هم چشم زن" ( مظفر جوینی ) . " دوش می گفت به مژگان سیاهت بکشم / یارب از خاطرش اندیشه ی بیداد ببر" ، " آن کو تو را به سنگدلی کرد رهنمون / ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی"، " چو به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود / می کنم شکر که بر جور دوامی داری، " دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک / جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید" ( حافظ به نقل از ناتل خانلری و ابوالحسن نجفی ) . " گربه آن موش را بکشت و بخورد / سوی مسجد بشد خرامانا /. . . / بهر این خون ناحق ای خلاّق / من تصدق دهم دو من نانا" ( عبید زاکانی ) . " یکی از بزرگان به شکلی تمیز / شنیدم که چسبید عمری به میز! // چو گیسویِ مه طلعتانِ �طراز� / مدیریت و عمر او شد دراز" ( سعید سلیمان پور ) .
در زمینه حرمت، پارسایی و عرفان :
" پارسـایی را فرا گیـر از زبان پارسی / راوی شاهان حکیم توس ، آن سُتوار سی // پارسی گویی، تو شیرین می کنی بس کام و جان / با زبانت قنـد می سـایی اگر خو وارسی" ( مظفر جوینی ) . " آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم/ اگر از خمر بهشت است و گر از باده مست" ، " اینهمه عکس می و نقش نگارین که نمود/ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد" ( حافظ ) . " هست وادی طلب آغاز کار/ وادی عشقست ازآن پس بی کنار" ، " هر چه آن را پایداری یک دم است / نیم جو ارزد اگر صد عالم است" ( عطار نیشابوری ) . " گرت آیینه ای باید، که نور حق در او بینی / نبینی در همه عالم، مگر سیمای درویشان" ( سعدی ) . " آنم که مرا نه دل نه جان و نه تنست / بر من ز من از صفات هستی بدنست// تا ظن نبری که هستی من ز منست / آن سایه ز من نیست که از پیرهنست" ( سنایی ) . " گر گنهـکارم، که بر اجـرت شـکیبایی کنم / ای صنم چون چاره ی این دردِ تنهـایی کنم؟ // بر صبا مشـکی فشـان تا بر مشـام آرد دمی / هر سحر از حـلقه ای، زان بو دل آرایی کنم" ، " ما که پیمانه نشـین رخ جـانانه شدیم/ فـاتح کافریی عـرصه ی میخانه شدیم// کس ندیدیم به حسن رخ او در دو جهان/ نرگسش در نظـر افتـاد که مستـانه شدیم" ، " ما نه بی خواسـته در واد فنا پرسه زنیم / گام ابرام طلب از تو در این عـرصه زنیم//. . . " ، " نداری تو به عرش کبریایی / چو من همراه گنج پُر بهـایی// مرا همچون تویی همواره در دل/که تو چون خود نداری مثل و تایی" ( مظفر جوینی ) .
غنای سحر 433
شــب چو دل تا عرش حق بالا برم فــا نیِ خـــــود نـزد آن مـــانـا بــــرم
نیمه شب چون بنــگرم با چشـم دل پی بـــدان پیـدای نـا پیـدا برم
از دل و جــان بـــر زبان تکــــبیر حـق تا به درمــان این دل شیدا بــرم
دید ه بر بنـدم به هــر مــا و منی نـــــــزد آن خنیـاگر رعـــــنــــا بــــــــرم
تـا خشـوع دل به هنـگام رکـو ع بر درش این کا سه ی صهبا برم
در قیـــام دل به هنـــگام قـــعود صـد قیـامت می شــود بر پا برم
در سـجود عـاشقان هنگامه ای است سـر بــدان هنـگامه بی پروا برم
در قنوت اکسیر جـان را سـرکشم مــــرغ دل بـــــر گنــبـد اعـــلا برم
هر سحـر در خـلوت محـراب عـشق
فقــر دل بگــــذارم استغـــا بـرم - ( مظفر جوینی )
در بیان حماسی :
ز روز گذرکردن اندیشه کن / پرستیدن دادگر پیشه کن // بترس از خدا و میازار کس / ره رستگاری همین است و بس/. . . / جز از رای و فرمان او راه نیست/ خور و ماه ازین دانش آگاه نیست" ( فردوسی ) . " مرا جز سخن ساختن کار نیست / سخن هست لیکن خریدار نیست // ز رادان همی شاه ماندست و بس/ خریدار از او بهترم نیست کس" ( اسدی طوسی ) .
بهر حال پاسداری از قند پارسی بر هر فارسی زبان نژاده لازم است، آنچنان که بزرگانی همچون رودکی، سنایی، نظامی، فردوسی، سعدی، حافظ ، عطار و مولانا و حتی دانشمندانی که زمینه فعالیت آنها دانش های تجربی و علوم ریاضی بوده است - مانند بوعلی سینا، خیام و بسیاری دیگر از معاصرین - در حفاظت از زبان و ادبیات فارسی کوشیده اند. :
پارسی گویی 241
پارسی گویی خوش است ای سر بلند در امــان دار این زبان را از گـزند
چــون سـرایی پارسـی گویان غـزل لعلت ای خندان بسی سـاییده قند
در بیـــــان عـــاشـقی دُرّ دری می ســـزد بر دلــبـر ز یبـا پسنـد
دل دهــی و دل ستـانی زان پری غـافلند نا محـرمان زین چون و چند
شــورشی در سیـنه ات گـردد پدید گه بپـوشــــد پرنیــان و گه پرند
ای مظــفـر شـــاکر صــیـاد و دام کاین چنـین افتـاده مرغت در کمند
دام او صیـاد هـــر نـخجـیر نیسـت
بایـــدش بر دلســتـانان پای بــــنـد – ( مظفر جوینی )
فردوسی پاکزاد 603
خوش بوَد این پارسی گویّیِ قند آسای تو می زهد فرزانگی از لعل گوهرخای تو
شاهکاری بینم اندر نامه ی شاهان سترک اعتلا و غــــزت ایرانیـان ســودای تو
همتت اندرگذار از هفت خان شد سربلند تا برآمــد از پس آن روزگار آوای تو
محنت سی ساله ات را، پاکزاده مرد توس می سـزد پاداش فردوس برین یارای تو
درامان است ازگزند این کاخ بر بنیاد نظم در پناه ســازه ی افسانه ی خــارای تو
هم تو نامیرا شدی هم نام ایران شد بلنـد روید این تخم سخـن ازهمت والا ی تو
ای مظفـر پاسداری کن بنـای این زبان
پیـرو مــرد سخن، دست قـلم فرسای تو
( مظفرجوینی، تهران 25/ 2/1398 روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی پاکزاد )