قنح

لغت نامه دهخدا

قنح. [ ق َ ] ( ع مص ) خمانیدن همچو چوگان. || سیراب گردیدن و سر برداشتن است. || ناخوش داشتن نوشیدن را. || چوبی تراشیدن برای در و برداشتن در را به آن چوب تراشیده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خمانیدن همچو چوگان یا سیراب کردن و سر برداشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس