قنبعه
لغت نامه دهخدا
قنبعة. [ قُم ْ ب ُ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث قنبع.( منتهی الارب ). || زن کوتاه بالا. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِ ) لته پاره ای است دوخته مانند کلاه دراز که کودکان پوشند. || سرافکندنی خُرد زنان را یا جامه ای است شبیه آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || غلاف شکوفه درخت. ( اقرب الموارد ). رجوع به قنبع شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
قنبعه[ اصطلاح طب سنتی ] به ضم اول و ثالث و سکون ثانی قبه های خوشه کشت است.