قنبرک زدن، چمبانه زدن
زانوی غم به بغل گرفتن.
سر به زانوی غم گذاشتن
به زانو نشستن و در خود فرورفتن
زانوی غم به بغل گرفتن.
سر به زانوی غم گذاشتن
به زانو نشستن و در خود فرورفتن
قنبرک زدن: [کنایه در تداول عامه] خود را غمگین / افسرده نشان دادن. به کنایه زانوی غم در بغل نگیر
( ( قو یا اردک وسط حوض زرشکی خیلی پررنگ بود. نفس بلندی کشید "خیلی خب لازم نیست قنبرک بزنی حرفم را پس گرفتم . شاید هم برگشت . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 26 . ) )
( ( قو یا اردک وسط حوض زرشکی خیلی پررنگ بود. نفس بلندی کشید "خیلی خب لازم نیست قنبرک بزنی حرفم را پس گرفتم . شاید هم برگشت . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 26 . ) )