قناطری

لغت نامه دهخدا

قناطری. [ ق َ طِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قناطر و آن موضع یا محله ای است به اصفهان. || نسبت است به قناطر و آن شهری است به اندلس. ( منتهی الارب ). رجوع به قناطر شود.

قناطری. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) احمدبن سعیدبن علی. از راویان است و منسوب است به قناطر یکی از شهرهای اندلس. ( منتهی الارب ).

قناطری. [ ق َ طِ ] ( اِخ )احمدبن عبداﷲ. رجوع به احمدبن عبداﷲبن اسحاق شود.

قناطری. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) حسن عبدالوهاب مکنی به ابوعلی از شاعران است. دیوان شعری دارد که بسال 1912 م. در مصرچاپ شده است. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1529 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس