قناد

/qannAd/

مترادف قناد: حلواساز، حلوایی، شکرریز، شیرینی پز، شیرینی فروش

معنی انگلیسی:
confectioner

لغت نامه دهخدا

قناد. [ ق َن ْ نا ] ( از ع ، ص ،اِ ) قندساز و حلوایی. ( آنندراج ). قندریز. شیرینی ساز. ( یادداشت مؤلف ). شیرینی فروش. شیرینی پز. شکرریز.
- قنادخانه ؛ جائی که قندسازان در آنجا قند سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

قناد. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است در مشرق واسط. ( منتهی الارب ). و نصر گوید: آن نزدیک حوز است. ( معجم البلدان ).

قناد. [ ق َن ْ نا ] ( اِخ ) ابواسامة جد عمروبن حمادبن طلحة از راویان است. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ فارسی

قندساز، شکرری ، شیرینی فروش
ابو اسامه جد عمرو بن حماد بن طلحه از راویان است .

فرهنگ معین

(قَ نّ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) ۱ - قندساز، حلواساز. ۲ - شیرینی پز.

فرهنگ عمید

شیرینی فروش، شیرینی پز.

دانشنامه عمومی

قناد، روستایی در دهستان روداب شرقی بخش روداب شهرستان نرماشیر در استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۰۹ نفر ( ۱۹۵ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس قناد
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

شیرینی فروش

مترادف ها

confectioner (اسم)
قناد، شیرینی فروش

فارسی به عربی

حلوانی

پیشنهاد کاربران

واژه قناد
معادل ابجد 155
تعداد حروف 4
تلفظ qannād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [مٲخوذ از عربی]
مختصات ( قَ نّ ) [ ع . ] ( ص . اِ. )
آواشناسی qannAd
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
شیرین کار
استاد حلوا و حلوافروش. ( از ناظم الاطباء ) . قناد. ( آنندراج ) :
می نماید تلخی بادام آخر خویش را
گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند.
صائب ( از آنندراج ) .
شیرینی فروش
کندور ( kandvar ) ، پانیذور
کندوری= قنادی
کنداب = آب قند
کاخ کند = قصر قند
شیرینی فروش. شخصی که شیرینی میفروشد

بپرس