قمیری

لغت نامه دهخدا

قمیری. [ ق َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قمیر. مؤلف اللباب آرد: گمان دارم ضبط این کلمه بضم قاف و فتح میم باشد. رجوع به اللباب شود.

قمیری. [ ق ُ م َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قمیر. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قُمَیر شود.

قمیری. [ ق َ / ق ُ م َ ] ( اِخ ) ذویب بن حلحلةبن عمروبن کلیب بن اصرم بن عبداﷲبن قمیر صاحب بُدن رسول خدا( ص ) است و گویند، ذویب بن حبیب بن حلحلة. ابوحاتم رازی ذویب بن حبیب را کس دیگری میداند و گوید: وی یکی از افراد طایفه بنی مالک بن افص است و همان است که صاحب بدن پیغمبر است و ذویب بن حلحله از طایفه بنی قمیر است که وقعه فتح پیغمبر را شاهدبوده و پدر قبیصه است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).

قمیری. [ ق ُم َ ] ( اِخ ) زهیربن محمدبن قمیربن شعبه مروزی از راویان است وی از عبدالرزاق بن همام و جز او روایت کند و از او یحیی بن محمدبن صاعد روایت دارد. ( اللباب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس