قمچیل

گویش مازنی

/ghamchil/ شلاق

پیشنهاد کاربران

قمچی. [ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) شلاغ. سوط. تازیانه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
قمچی نیاز بند و جفا را بهانه کن
با عاشقان سخن بسر تازیانه کن.
سیفی ( از آنندراج ) .
و پوست بیرونی جوز هندی که آن را نارگیس گویند در حوض آب اندازند تا تمام نرم شود و آن را می کوبند و با آن لیف به هم آمیخته جهت لنگر کشتی و قمچی و انواع ریسمان ها تابند. ( فلاحت نامه غازانی ) . گ. ن. ف
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس