قمچی


مترادف قمچی: تازیانه، شلاق

معنی انگلیسی:
horsewhip, switch, horse-whip

لغت نامه دهخدا

قمچی. [ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) شلاغ. سوط. تازیانه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
قمچی نیاز بند و جفا را بهانه کن
با عاشقان سخن بسر تازیانه کن.
سیفی ( از آنندراج ).
و پوست بیرونی جوز هندی که آن را نارگیس گویند در حوض آب اندازند تا تمام نرم شود و آن را می کوبند و با آن لیف به هم آمیخته جهت لنگر کشتی و قمچی و انواع ریسمان ها تابند. ( فلاحت نامه غازانی ).

فرهنگ فارسی

تازیانه، شلاق
( اسم ) تازیانه شلاق : قمچی بناز بند و جفا را بهانه کن با عاشقان سخن بسر تازیانه کن .

فرهنگ معین

(قَ مْ ) [ تر. ] (اِ. ) تازیانه ، شلاق .

فرهنگ عمید

تازیانه، شلاق.

گویش مازنی

/ghamchi/ شلاق & گیاهی است سوزنی برگ به ارتفاع دو متر که در زمستان سبز است و دارای چوبی انعطاف پذیر بوده و در جای کم آب می روید

واژه نامه بختیاریکا

تازیانه؛ شلاق
ترات

مترادف ها

horsewhip (اسم)
شلاق، قمچی

پیشنهاد کاربران

قَِمچی:تازیانه. شلّاق. چین چین. تابدار.
نمونه: خطی سیاه بینگار که قمچی بر راه می رمد. ( کلیدر. ج۹ص۲۴۰۹ ) محمدجعفر نقوی
زین پیش طبع توسن ما بد لگام بود
واکنون به زخم قمچی ایّام، رام شد
جهان ملک خاتون
●قمچی با ریشه ترکی به معنی تازیانه
●قمچیل و قمه و قیلیچ که با تلفظ قلیچ به فارسا رفته هم یعنی شمشیر کوچک
●شاللاق یا شلاق در اصل ترکی هست یعنی تازیانه و جفتک
قمچی
کیر گاو ؛ کنایه از تازیانه است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
داروی دیوانه باشد کیر گاو.
مثنوی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
قمچی اصلاً واژه ترکی است. این واژه به زبان ترکی کهن از فعل "qam" ضربه زدن و پسوند "čı" ساخته شده است یعنی چیزی که ضربه می زند. ولی امروز این فعل - "qam" در حال کاربرد نیست. پارسی اش تازیانه است.

بپرس