قمه
/qame/
مترادف قمه: خنجر، شمشیر، کارد
برابر پارسی: دشنه، شمشیر کوتاه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع اِ )لقمه دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه. ( منتهی الارب ).
قمة. [ ق ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) تار سر و بالای هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). میان سر. ( بحر الجواهر ). || گروه مردم. ( منتهی الارب ). جماعة الناس. ( اقرب الموارد ). || پیه وفربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شحم. ( فهرست مخزن الادویه ). || بدن و اندام. || قامت و بالای مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فلان حسن القمه ؛ ای القامة. ( اقرب الموارد ). || کلس که بر سر گنبد نصب کنند . ( غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ).
قمه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نام سلاح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن.
فرهنگ فارسی
جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده یا لقمه دهن شیر.
فرهنگ معین
(قَ مِ ) [ تر. ] (اِ. ) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن .
فرهنگ عمید
۱. تارک، بالای هر چیز، بلندترین نقطۀ هر چیز.
۲. گروه، جماعت مردم.
دانشنامه آزاد فارسی
قَمه
سلاحی شبیه به شمشیر، اما کوتاه تر و دارای تیغه ای دو دم. از جنگ افزارهای دورۀ صفوی که مختص چرکس ها و گرجی ها و مردم قفقاز در ارتش صفوی بود. نیام قمه ها فلزیو قبضۀ آن ها از شاخ یا عاج یا استخوان یا سنگ یشم بود.
سلاحی شبیه به شمشیر، اما کوتاه تر و دارای تیغه ای دو دم. از جنگ افزارهای دورۀ صفوی که مختص چرکس ها و گرجی ها و مردم قفقاز در ارتش صفوی بود. نیام قمه ها فلزیو قبضۀ آن ها از شاخ یا عاج یا استخوان یا سنگ یشم بود.
wikijoo: قمه
پیشنهاد کاربران
قمه رزم افزار بومی قفقاز است و این نام هم از یکی از زبان های قفقازی به نام آدیغی وارد زبان های ایرانی و ترکی شده.
къамэ
къамэ
قَمه:
رزم افزاری که از کارد بزرگ تر و از شمشیر کوچک تر است.
قمه دولبه و بدون خمیدگی است،
رزم افزاری که از کارد بزرگ تر و از شمشیر کوچک تر است.
قمه دولبه و بدون خمیدگی است،
البته در لغت نامه دهخدا
واژه قمة قمة. [ ق َ م َ ] ( ع اِمص ) کمی خواهش طعام. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) .
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) لقمه دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه. ( منتهی الارب ) .
قمة. [ ق ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) تار سر و بالای هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . میان سر. ( بحر الجواهر ) . || گروه مردم. ( منتهی الارب ) . جماعة الناس. ( اقرب الموارد ) . || پیه وفربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . شحم. ( فهرست مخزن الادویه ) . || بدن و اندام. || قامت و بالای مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . فلان حسن القمه ؛ ای القامة. ( اقرب الموارد ) . || کلس که بر سر گنبد نصب کنند . ( غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ) .
قمه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نام سلاح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن.
واژه قمة قمة. [ ق َ م َ ] ( ع اِمص ) کمی خواهش طعام. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) .
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) لقمه دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه. ( منتهی الارب ) .
قمة. [ ق ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) تار سر و بالای هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . میان سر. ( بحر الجواهر ) . || گروه مردم. ( منتهی الارب ) . جماعة الناس. ( اقرب الموارد ) . || پیه وفربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . شحم. ( فهرست مخزن الادویه ) . || بدن و اندام. || قامت و بالای مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . فلان حسن القمه ؛ ای القامة. ( اقرب الموارد ) . || کلس که بر سر گنبد نصب کنند . ( غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ) .
قمه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نام سلاح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن.
واژه قمه
معادل ابجد 145
تعداد حروف 3
تلفظ qemme
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قمَّة، جمع: قِمَم] [قدیمی]
مختصات ( قَ مِ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qame
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد 145
تعداد حروف 3
تلفظ qemme
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قمَّة، جمع: قِمَم] [قدیمی]
مختصات ( قَ مِ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qame
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
من چیزی رو جعل نکردم من استفاده کردم واژه قمه واژه کُم یا کُمه پهلوی که اسم قدیم شهر قم قبل از حمله اعراب بود از این واژه کُمه دگرگون شده قمه به خداقسم تو اسکل اسکل جهانی ابلهی بیش از عقل نداری حیف برنامه که توشی چرا اسم این دوستان می آوری هر چی گفتی با خودتی جد آباد هم تو پس انداخت مردک بی سواد احمق بی سواد درست قمه نه قممه اسکلی به خدا حیف اسم پارسی مهران روی یارو مثل تو من دوستان چنین چیزی نیستیم پانفارسیسم عقب ماندگی ذهنی تو امثال تو مسخره ترین آدم عالم
... [مشاهده متن کامل]
هستی
حرف آخر این یارو جای بحث داره همین اسم عزیز آورد
هرچی به آلام خودتی جدآباد
خیلی برام جالبه توهین این آدم بی اصل نسبت انتشار می دهید ولی انگار مال خوار داره دوست عزیز اگر شما ناراحت می شوی مال دو طرف حذف کنید
منابع واژه کُم
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
لطفا انتشار بدهید
... [مشاهده متن کامل]
هستی
حرف آخر این یارو جای بحث داره همین اسم عزیز آورد
هرچی به آلام خودتی جدآباد
خیلی برام جالبه توهین این آدم بی اصل نسبت انتشار می دهید ولی انگار مال خوار داره دوست عزیز اگر شما ناراحت می شوی مال دو طرف حذف کنید
منابع واژه کُم
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
لطفا انتشار بدهید
وقتی اونقدر عقل نداری که به قَمه میگی قممه
من هیچی نمیگم متنو نگاه کن دلقک خودت نوشتی 》》》
مختصات [تر. ] یعنی تورکی 😹😹🤫
تو چطور اسکلی هستی هنوز اینارو نمیفهمی
واقعا جای تاسف داره همچین ادمایی هنوز انقدر احمق هنوز دا ن نفس میکشن
... [مشاهده متن کامل]
قمه در دهخدا و معین و فرهنگ فارسی و عمید و نظام تورکی اورده شده بد نیست یکم مطالعه داشته باشی
Qemme بالا اورده شده کلمه عربی حتی اونم بلد نیستی بسازی😹😹
من هیچی نمیگم متنو نگاه کن دلقک خودت نوشتی 》》》
مختصات [تر. ] یعنی تورکی 😹😹🤫
تو چطور اسکلی هستی هنوز اینارو نمیفهمی
واقعا جای تاسف داره همچین ادمایی هنوز انقدر احمق هنوز دا ن نفس میکشن
... [مشاهده متن کامل]
قمه در دهخدا و معین و فرهنگ فارسی و عمید و نظام تورکی اورده شده بد نیست یکم مطالعه داشته باشی
Qemme بالا اورده شده کلمه عربی حتی اونم بلد نیستی بسازی😹😹
قمه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نام سلاح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن.
واژه قمه
معادل ابجد 145
تعداد حروف 3
تلفظ qemme
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: qemme] [قدیمی]
مختصات ( قَ مِ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qame
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
واژه قمه صد درصد پارسی است والا من کسی توهین نکردن من نظر خودم دادن ولی جماعت پان ترکیسم که آدم غیرمنطقی هستند مثل این یاروقیلیچ آدم چیزی به اسم منطق ندارد خودشان اندازه یک بچه ۸ شاید کم تر که همیشه بدون مدرک حرف می زنند یا اگر مدرک دارنند معتبر نیست 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
معادل ابجد 145
تعداد حروف 3
تلفظ qemme
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: qemme] [قدیمی]
مختصات ( قَ مِ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qame
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
واژه قمه صد درصد پارسی است والا من کسی توهین نکردن من نظر خودم دادن ولی جماعت پان ترکیسم که آدم غیرمنطقی هستند مثل این یاروقیلیچ آدم چیزی به اسم منطق ندارد خودشان اندازه یک بچه ۸ شاید کم تر که همیشه بدون مدرک حرف می زنند یا اگر مدرک دارنند معتبر نیست 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
اونی گه خنجر عربیه تو زبان شماست عزیز
قمه کلمه ای ترکی هست گل پسر
بالا خوب بخون هر چند ۱۳ ساله ای میدونم
قیلیچ =شمشیر
قمه =خنجر
قمه کلمه ای ترکی هست گل پسر
بالا خوب بخون هر چند ۱۳ ساله ای میدونم
قیلیچ =شمشیر
قمه =خنجر
قمه کلمه پارسی در ترکی می شود فلاه این کلمه کامل پارسی است چون در عربی هم نیست.
ریده سر قمه یعنی چه؟
این مثال در خراسان رضوی میان کرمانجها بیشتر شنیده شده.
بلندترین مکان در دهات یا نوک برج که از همه طرف دید دارد مثل میل گنبد نوک میل نوک برج معنی پیشنهادی
این مثال در خراسان رضوی میان کرمانجها بیشتر شنیده شده.
بلندترین مکان در دهات یا نوک برج که از همه طرف دید دارد مثل میل گنبد نوک میل نوک برج معنی پیشنهادی
( اسم ) [ترکی] نوعی جنگ افزار سرد و کوتاه تر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
منبع ؛ عمید
منبع ؛ عمید
قمه . [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نام سلاح است . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص .
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن
منبع؛ دهخدا
- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص .
- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه از شرارت کردن
منبع؛ دهخدا
[ترکی] خنجر
قیلینج با تلفظ فارسی قلیچ >> معنای شمشیر
بالتا معنای تبر
دهره معنای ساتور
پیچاق معنای چاقو
. . .
قیلینج با تلفظ فارسی قلیچ >> معنای شمشیر
بالتا معنای تبر
دهره معنای ساتور
پیچاق معنای چاقو
. . .
قمه gha meh ، ghe meh
آلت قتاله ای که کوچکتراز شمشیر وبزرگتر از خنجربوده، قدخمیده داشته ، و همانند کارد، دم آن تیز وپشت آن کند است ، دسته همانند شمشیر ، چوبی یا عاج واستخوان است ، خمه
آلت قتاله ای که کوچکتراز شمشیر وبزرگتر از خنجربوده، قدخمیده داشته ، و همانند کارد، دم آن تیز وپشت آن کند است ، دسته همانند شمشیر ، چوبی یا عاج واستخوان است ، خمه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)