قمقمه
/qomqome/
برابر پارسی: غمغمه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قمقمه. [ ق ُ ق ُ م َ ] ( ع اِ ) ظرفی است رویین که مسافر در آن آب ریخته و بر کمر بندد آشامیدن را. نام ظرفی است کوچک که به فارسی آن را کوزه گویند. ( آنندراج ). فلاسک. و آن ظرفی است از شیشه و جیوه که مایع گرم یا سرد را تا مدتی بحال خود نگه می دارد. || ظرف فلزین یا چرمین که مسافر بر کمر بندد یا بر ستور آویزد آب را. ( یادداشت مؤلف ). || ظرفی برای آب حلاقان دورگرد را.
- خاله قمقمه ؛ کنایه از زنی کوتاه و فربه. بمزاح به دختری گویند که بار اول چادر چاقچور پوشد. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
گرد آوردن و قبض کردن یا چیره گرداندن بر کسی کنه را . یا طلب کردن آنچه را بر مائده است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
قُمقُمه، ظرفی فلزین است که مسافران یا سربازان بر کمر می بندند و گرما یا سرمای مایع درونش را تا مدتی حفظ می کند. [ ۱] در گذشته قمقمه ها از جنس و ساختاری متفاوت با حال ساخته می شدند، ولی امروزه گاه از فلاسک های خلاء بدین منظور استفاده می شود.
در گذشته ها برای خنک نگه داشتن آب از کوزه ها یا قمقمه های چرمین استفاده می شده است. بعدها از قمقمه های پلاستیکی و فلزی بدین منظور استفاده شد. نخستین فلاسک خلاء توسط سر جیمز دوار فیزیکدان و شیمیدان در سال ۱۸۹۲ ساخته شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر گذشته ها برای خنک نگه داشتن آب از کوزه ها یا قمقمه های چرمین استفاده می شده است. بعدها از قمقمه های پلاستیکی و فلزی بدین منظور استفاده شد. نخستین فلاسک خلاء توسط سر جیمز دوار فیزیکدان و شیمیدان در سال ۱۸۹۲ ساخته شد.
wiki: قمقمه
دانشنامه آزاد فارسی
قُمقُمه
نمونه یک قمقمه فلزی قدیمی
ظرفی کوچک و دَردار برای حمل آب و مایعات. این ظرف در گذشته دو دستۀ سادۀ حلقه ای بسیار کوچک در دو طرف دهانه به شکل عمودی یا افقی داشت و بدنۀ آن کروی یا شلجمی بود و گلوگاهی باریک و بلند یا کوتاه و قطور داشت که مسافران آن را به کمر یا مرکب خود می بستند. این ظرف از سفال، فلز یا چرم ساخته می شد. امروزه ورزشکاران و مسافران از قمقمه برای به همراه داشتن آب و نوشیدنی های دیگر استفاده می کنند، که جنس، رنگ، اندازه و طرح های متنوع دارد.
نمونه یک قمقمه فلزی قدیمی
ظرفی کوچک و دَردار برای حمل آب و مایعات. این ظرف در گذشته دو دستۀ سادۀ حلقه ای بسیار کوچک در دو طرف دهانه به شکل عمودی یا افقی داشت و بدنۀ آن کروی یا شلجمی بود و گلوگاهی باریک و بلند یا کوتاه و قطور داشت که مسافران آن را به کمر یا مرکب خود می بستند. این ظرف از سفال، فلز یا چرم ساخته می شد. امروزه ورزشکاران و مسافران از قمقمه برای به همراه داشتن آب و نوشیدنی های دیگر استفاده می کنند، که جنس، رنگ، اندازه و طرح های متنوع دارد.
wikijoo: قمقمه
اصطلاحات و ضرب المثل ها
اهل قم
مترادف ها
قمقمه، فروشگاه یا رستوران، نهارخوری
قمقمه، فلاسک، ترمس، محفظه یا ظرف عایق حرارت
قمقمه، فلاسک، دبه مخصوص باروت تفنگ
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جاب کشاورز با درود
جنابعالی اشاره زیرکانه ای داشتید و باید گفت شکم در پهلوی اِشکم بوده = اِش کم = است کم = جایی که کمانه و قوس دارد
قَم / قُم کَم / کُم خَم / خُم همگی از شاخات یکدیگرند و هر کدام در جای خود برای اشاره به منظوری خاص اَ اِ اُ گرفتند
... [مشاهده متن کامل]
کمیدن یا خمیدن و در آینده نزدیک قم همگی نشان از کاهش و خمش دارد و در قمقمه یعنی ابزاری که خمش دارد و گرد مانند و قوس مانند است
در قم یعنی شهری که قوس و حلال فراوان دارد ( بجهت داشتن گنبد = قمبد ؛ یعنی شهری که حلال دارد )
قومش که نام گذشته قم بوده و قمیشی همگی به منحنی و قوس دار بودن اشاره دارند / قمیش = قم ایش = انعطاف در ایش ( خواستن ) = قانع
برخی قومیش یا قومس را کومس یا کیمس میدانند که باز هم کم یا خم اشاره به همان انحنا دارد یعنی شهر قوس دار / برخی نیز به اشتباه کومیش را کیمه شه خواندند یعنی شهر بزرگان و گفتند کی مه شه = کیمشه بوده یعنی شاه بزرگ یا شهر بزرگان اما باید گفت کیم ایشه بوده = کم ایشه بوده ( ایشه یعنی خواست و ارزو و همچنین به خاست و خاستگاه نیز آواز و بنام بوده => کیم ایشه = خاستگاه و شهر قوس دار ) در همه اینها به قوس اشاره شده است
خُم را در خُمار = کسی که کش و قوس و انحنا یافته میبینیم و همچنین به جایی که در آن شراب ساخته میشود خُمر گفته میشود = قوس آور = مستی و انحنا آور
قمار کردن = خمار کردن = مستی کردن
=> دیدیم که قم میشود انحلا و حلال و قوس و با کُم / کَم همریشه میباشد و از یکدیگر آمدند
کمین نیز به قوس دارد کردن اشاره دارد
کمانچه و کمان نیز به قوس دار بودن اشاره دارند
قُم / خُم / کَم / کُم میتواند به گم پیوند داشته باشد چرا که در گنبد به بت یا خانه گم و خم و قوس دار اشاره شده است
جنابعالی اشاره زیرکانه ای داشتید و باید گفت شکم در پهلوی اِشکم بوده = اِش کم = است کم = جایی که کمانه و قوس دارد
قَم / قُم کَم / کُم خَم / خُم همگی از شاخات یکدیگرند و هر کدام در جای خود برای اشاره به منظوری خاص اَ اِ اُ گرفتند
... [مشاهده متن کامل]
کمیدن یا خمیدن و در آینده نزدیک قم همگی نشان از کاهش و خمش دارد و در قمقمه یعنی ابزاری که خمش دارد و گرد مانند و قوس مانند است
در قم یعنی شهری که قوس و حلال فراوان دارد ( بجهت داشتن گنبد = قمبد ؛ یعنی شهری که حلال دارد )
قومش که نام گذشته قم بوده و قمیشی همگی به منحنی و قوس دار بودن اشاره دارند / قمیش = قم ایش = انعطاف در ایش ( خواستن ) = قانع
برخی قومیش یا قومس را کومس یا کیمس میدانند که باز هم کم یا خم اشاره به همان انحنا دارد یعنی شهر قوس دار / برخی نیز به اشتباه کومیش را کیمه شه خواندند یعنی شهر بزرگان و گفتند کی مه شه = کیمشه بوده یعنی شاه بزرگ یا شهر بزرگان اما باید گفت کیم ایشه بوده = کم ایشه بوده ( ایشه یعنی خواست و ارزو و همچنین به خاست و خاستگاه نیز آواز و بنام بوده => کیم ایشه = خاستگاه و شهر قوس دار ) در همه اینها به قوس اشاره شده است
خُم را در خُمار = کسی که کش و قوس و انحنا یافته میبینیم و همچنین به جایی که در آن شراب ساخته میشود خُمر گفته میشود = قوس آور = مستی و انحنا آور
قمار کردن = خمار کردن = مستی کردن
=> دیدیم که قم میشود انحلا و حلال و قوس و با کُم / کَم همریشه میباشد و از یکدیگر آمدند
کمین نیز به قوس دارد کردن اشاره دارد
کمانچه و کمان نیز به قوس دار بودن اشاره دارند
قُم / خُم / کَم / کُم میتواند به گم پیوند داشته باشد چرا که در گنبد به بت یا خانه گم و خم و قوس دار اشاره شده است
واژه ی قمقمه می تواند تازیده ( عربی شده ) یِ کُمکُمه باشد؛
کُم= شکم، شکمبه
کُم= شکم، شکمبه
این کلمه کردیه عزیزان . ما در زبان کردی به جرعه میگیم قم . یعنی وقتی میگوئیم یک جرعه آب نوشیدم ، میگوئیم : قم آوم خواردو .
و به ظرف سربسته ای که در آن آب میریزیم میگوئیم قمقمه .
هر کلمه ای یک ریشه داره ، الکی که نمیشه حرف زد.
جرعه ( فارسی ) - قم ( کردی )
همه چی کاملاً مشخصه .
و به ظرف سربسته ای که در آن آب میریزیم میگوئیم قمقمه .
هر کلمه ای یک ریشه داره ، الکی که نمیشه حرف زد.
جرعه ( فارسی ) - قم ( کردی )
همه چی کاملاً مشخصه .
واژه قمقمه
معادل ابجد 285
تعداد حروف 5
تلفظ qomqome
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قمقمَة]
مختصات ( قُ قُ مِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qomqome
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
واژه قمقمه عربی اشتباه آن را پارسی دانست.
معادل ابجد 285
تعداد حروف 5
تلفظ qomqome
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قمقمَة]
مختصات ( قُ قُ مِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qomqome
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
واژه قمقمه عربی اشتباه آن را پارسی دانست.
واژه قمقمه کاملا پارسی است چون درعربی می شود الترمس و در ترکی می شود ترموس این واژه یعنی قمقمه صد درصد پارسی است.
جا - آبی ( جایی که در آن آب نگه می دارند ) که به دلیل وجود ۲ تا "الف" در کنار هم می شود "جابی".
لطفاً عبارت" خاله قمقمه" که اصطلاح جنسیت زده و توهین آمیزی هست و از لحاظ اخلاقی نا درست همچنین از حیث قانونی به استناد تبصرۀ بند پنج تبصرۀ الف مادۀ یک مصادیق محتوای مجرمانه فضای مجازی�، از میان معانی قمقمه حذف کنید؛
... [مشاهده متن کامل]
با تشکر از تارنمای پربار و مفیدتون.
1 - استفاده ابزاری از افراد ( اعم از زن و مرد ) در تصاویر و محتوا ، تحقیر و توهین به جنس زن ، تبلیغ تشریفات و تجملات نامشروع و غیرقانونی. ( بند ۱۰ ماده۶ ق. م )
... [مشاهده متن کامل]
با تشکر از تارنمای پربار و مفیدتون.
1 - استفاده ابزاری از افراد ( اعم از زن و مرد ) در تصاویر و محتوا ، تحقیر و توهین به جنس زن ، تبلیغ تشریفات و تجملات نامشروع و غیرقانونی. ( بند ۱۰ ماده۶ ق. م )