قمص

لغت نامه دهخدا

قمص. [ ق َ ] ( ع مص ) برجستن اسب و جز آن و برداشتن دو دست را معاً و بنهادن هر دو را معاً. ( منتهی الارب ). برسکیزیدن. ( تاج المصادر ) ( از اقرب الموارد ). || درکشیده شدن پی اسب. ( منتهی الارب ). || برجهانیدن دریا کشتی را به موج و بسیار جنبش دادن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قمص. [ ق َ م َ ] ( ع اِ ) مگس ریزه که بر آب باشد یا پشه ریزه بر آب ایستاده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( فهرست مخزن الادویة ). یکی آن قمصه است. ( از اقرب الموارد ). || چوزه ملخ که از تخم برآید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قمص. [ ق ُ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قمیص. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قمیص شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس