قمس
لغت نامه دهخدا
قمس. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع ص ) مرد شریف. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). مرد بزرگوار. ( شرح قاموس ). ج ، قمامس ، قمامسه. صورتی از قومس به معنی امیر. رجوع به حواشی المعرب جوالیقی ص 258 از لسان و الجمهره و رجوع به قومس شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
واژه قمس با ضمه حرف ( ق ) گیاهی است بوته ای و خاردار ومحکم