قمد

لغت نامه دهخدا

قمد. [ ق َ ] ( ع مص ) سرباز زدن و بازایستادن از کاری. || بر نیکی یا بدی پاییدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قمد. [ ق َ م َ ] ( ع مص ) درازگردن یا سطبرگردن بودن با درازی آن. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) درازی و سطبری گردن. ( منتهی الارب ).

قمد. [ ق ُ م ُ ] ( ع ص ) درشت اندام یا سطبر. ( منتهی الارب ). قوی سخت. ( مهذب الاسماء ).

قمد. [ ق ُ م ُدد ] ( ع ص ) مرد سطبرگردن و قوی واستوار درازخلقت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مرد سخت اندام و توانا و سطبر یا درشت. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ذکر. ( بحر الجواهر ).

فرهنگ فارسی

مرد سطبر گردن و قوی و استوار دراز خلقت یا مرد سخت .

پیشنهاد کاربران

بپرس