قماری

/qomAri/

معنی انگلیسی:
hazardous, aleatory, speculative, sporting

لغت نامه دهخدا

قماری. [ ق َ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِ قُمریَّه. ( منتهی الارب ) ( غیاث ): بلبلان بر موافقت فاختگان و قماری شیون و نوحه گری آغاز کردند. ( جهانگشای وینی ). رجوع به قمریه شود.

قماری. [ ق َ / ق ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است. رجوع به قمار و قماره شود.
- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد :
اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیل بانش از صندل و قماری.
منوچهری.
بخورانگیز شد عود قماری
هوا میکرد خود کافورباری.
نظامی.
دماغ عالم از باد بهاری
هوا را ساخته عود قماری.
نظامی.
بفرمودش برسم شهریاری
کیانی مهدی از عود قماری.
نظامی.
گر او را بیشه ای با استواریست
مرا صد بیشه از عود قماریست.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به قمار عود قماری : گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوئ لوئ ی عمان .

فرهنگ عمید

۱. تهیه شده در قمار: ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد (فردوسی: ۲/۹۶ ).
۲. مربوط به قمار: طاووس قماری.

پیشنهاد کاربران

بپرس