قلچماق

/qolComAq/

مترادف قلچماق: پرزور، زورمند، قلدر، قوی، گردن کلفت، زورگو

متضاد قلچماق: ضعیف، نحیف

برابر پارسی: گردن کلفت، زورگو

معنی انگلیسی:
bruiser, muscleman, brawny, nimble, rugged, sturdy, tough, vigorous, strong, robust

لغت نامه دهخدا

قلچماق. [ ق ُ چ ُ ] ( ترکی ، ص مرکب ) مرد شهوت پرست و اوباش. ( آنندراج از سفرنامه شاه ایران ). این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود که دارای بازوانی قوی و نیرومند باشد.

فرهنگ فارسی

ماخوذازترکی، مردپرزوروقوی پنجه
(صفت ) ۱ - پرزور قوی نیرومند ۲ - زورگو .

فرهنگ معین

(قُ چُ ) [ تر. ] (ص . ) نیرومند، قوی .

فرهنگ عمید

مرد پرزور و قوی پنجه.

پیشنهاد کاربران

قلچماق واژه ای ترکیبی از قل ترکی به معنای دست یا بازو و چماق فارسی است
واژه چماق از ریشه فعل �چمیدن� یا �چماندن� گرفته شده، که به معنی حرکت دادن یا چرخاندن چیزی است بنابراین �چماق� وسیله ای است که با آن حرکت شدید یا ضربه وارد می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

عبید زاکانی :
چماق را بسا که بر فرق دانش وران زدند،
ولی هنوز خرد، از میان نرفته به کل.
سوزنی :
اگر چه نیست قلم در کف عوام، ولی
گهی چماق به جای قلم توان دیدن

برای سوم بار این واژه ترکی هست
قلچماق. [ ق ُ چ ُ ] ( ترکی ، ص مرکب ) مرد شهوت پرست و اوباش. ( آنندراج از سفرنامه شاه ایران ) . این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود که دارای بازوانی قوی و نیرومند باشد
منبع. لغت نامه دهخدا
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
در جواب به کسانی که فقط خودش رو گول می زنند و حرف های بدون سند و مدرک می زدندیا مدرک معتبر ندارند مدرک شون جعلی است با این حرف خودتان خار و بی ارزش می کنید بس کنید
درجواب شما ها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
یک روزی از�برتراند راسل� ( فیلسوف، نویسنده و فعال صلح ) در قرن ۱۹ و ۲۰، پرسیدند چرا افراد متعصب حتی از فکر کردن و شک کردن درباره عقایدشون می ترسند؟
ایشون در پاسخ گفتن:
“چون او ( شخص متعصب ) فکر می کنه که چطور به تاول های پام بگم که این همه راهی که اومدم، اشتباه بود!”
تعصب یکی از بدترین طرز فکرهایی است که ما می توانیم در زندگی مان داشته باشیم.
آدمی که درگیر طرز فکر متعصبانه می شود، در واقع زاویه نگاه خودش را محدود می کند.
افراد متعصب، به طور کلی به شکل کورکورانه و بدون دلیل و منطق کافی، به موضوعی که مورد نظرشان هست نگاه می کنند و همین باعث می شود نتوانند تفکر منطقی و درست داشته باشند.
افرادی که درگیر تعصب می شوند، بخش منطق مغزشان از کار می افتد و با پرخاش یا ترس با بقیه ارتباط برقرار می کنند.
برای اینکه از این سم بزرگ ( تعصب ) دور بشویم، بهترین راه این است که پرسشگری را در خودمان تقویت کنیم.
وقتی من و شما، درباره یک موضوعی پرسش درست انجام بدیم و تحقیق کنیم، از یک جانبه نگاه کردن به اون موضوع دور می شویم.
پس اگر دوست ندارید به شکل یک آدم بی منطق و متعصب دیده شوید، حتما در مورد عقاید و باورهایتان:
• منابع موافق و مخالف رو مطالعه کنید
• پرسش های چالشی بپرسید
• تفکر منطقی کنید ( با دلیل و منطق و به شکل مستند در مورد موضوع فکر کنید. )
👤 ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز
احمق به کسانی گفته میشود که برای اثبات گفته هایشان هیچ مدرکی ارائه نمیکنند اما برای زیر سوال بردن گفت دیگران از آنها مدرک طلب میکنند!
✍ آنتوان چخوف
هرگز با احمق ها بحث نکنید!
آنها اول سطح شما را تا سطح خودشان پایین میکشند،
بعد با تجربه یک عمر زندگی در آن سطح،
شما را شکست میدهند!!!
👤مارک تواین

تعصب ( قرآن ) لینک پایین قرار می دهم
تعصب به معنی �وابستگی غیر منطقی به چیزی � است تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند.
تعصّب از مادّه �عَصَبَ� در اصل به معنای رشته هایی است که مفاصل استخوان ها و عضلات را به هم پیوند می دهد. سپس این مادّه به معنای هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالبا بار منفی دارد؛ هر چند وابستگی مثبت نیز در مفهوم آن هست. اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می رود. تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش های حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش ( تحجر ) و هم در حوزه گرایش و رفتار ( جمود ) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفت یاب و منابع شناخت زا را نیز شامل می گردد. ابن منظور در مورد معنای لغوی عصبیّت می گوید:�إن یدعوالرجل إلی نصرة عُصبته و التألّب معهم علی من یناویهم ظالمین او مظلومین:عصبة خویشاوندان پدری هستند و در پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود می باشد. � تعصب برگرفته از عصبیت و آن خصلتی است که فرد را به حمایت از خویشان خود وادار کند، ظالم باشند یا مظلوم. امام سجاد علیه السّلام می فرماید: تعصبی که به سبب آن، انسان، گناهکار شمرده می شود این است که شخص اشرار قوم خویش را بهتر از نیکان دیگر اقوام بداند. این لغت با واژه حمیّت ارتباط نزدیکی دارد. واژه �حمیّت� از مادّة �حمی� به معنی حرارت است، و سپس در معنی غضب، و سپس به معنی نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است، تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده حمیت است:
...
[مشاهده متن کامل]

•�إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ. . . : ( به خاطر بیاورید ) هنگامى را که کافران در دل هاى خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند؛. . . �این واژه گاه در همین معنی مذموم و گاه در معنی ممدوح و پسندیده به کار می رود، و اشاره به غیرتِ منطقی و تعصّب در امور مثبت و سازنده است.

منابع• https://fa.wikifeqh.ir/تعصب_(قرآن)
این می فرستم دیگه ارزش نداری جواب آدم مثل تو بدهم.
معنی ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است
معنی ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است ؛ این حکایت بیشتر اصرار بر آن دارد که با نادان و یا کسی که خود را به نفهمی زده نباید هم کلام شد و جوابش را داد زیرا با هیچ منطقی نمی شود جواب اعتراضات او را داد. در ادامه با بخش ضرب المثل ماگرتا همراه باشید.
...
[مشاهده متن کامل]

معنی ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است
یعنی اگر شما به اعتراض ها و حرف های بیهوده ای یک آدم جاهل جواب ندهید آن وقت فرد عاقلی می باشید! زیرا انسان خردمند کمتر صحبت می کند و زمانی حرف میزند که لازم باشد.
پیام اصلی این ضرب المثل آن است که برعکس آدم جاهل که زیاد حرف میزند، انسان عاقل بیشتر سکوت می کند. هیچ منطق و برهانی نمی تواند آدم نادان را راضی کند که دارد اشتباه می کند.
سخن امام علی ( ع ) درباره پرهیز از مجادله : هر که آبروی خود را می خواهد باید مجادله را رها کند.
داستان ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است
روزی ابوعلی سینا در مسیر عبور از شهری برای خوردن غذا توقف در روستایی می کند و اسبش را به درختی می بندد و مقداری یونجه نیز جلوی اسبش میریزد.
در این هنگام یک نفر از اهالی روستا نیز خرش برای شریک شدن یونجه و علوفه با اسب بوعلی سینا در کنار اسب او می بندد و خودش نیز بر سر سفره ایشان می آید.
شیخ الرئیس که متوجه این امر شده بود به مرد روستایی می گوید که اگر خر تو از علوفه اسب من بخورد اسب من پای خر تو را لگد می کند اما مرد روستایی خودش را به نشنیدن زده بود. در این هنگام ناگهان اسب ابوعلی سینا لگدی به خر می زند و پای او را می شکند. سپس مرد روستایی اعتراض می کند که اسب تو پای الاغ مرا شکسته است اما بوعلی سینا ساکت می نشیند و جواب او را نمی دهد.
روستایی ابوعلی سینا را نزد قاضی می برد و طلب خسارت می کند. قاضی از شیخ الرئیس توضیح می خواهد، اما او خود را به لال بودن زده و چیزی نمی گوید.
در این هنگام قاضی به مرد روستایی می گوید که آیا این مرد لال است؟ صاحب الاغ می گوید خیر اون برای اینکه پول من را ندهد اینگونه می کند و قبل از این اتفاق با من صحبت کرده است.
قاضی پرسید: با تو حرف زده، چه گفته؟
روستایی می گوید: او از من خواست تا خر خود را کنار اسب او نبندم چون اسبش لگد می زند و پای خر من می شکند.
قاضی خندید و بر علم ودانش شیخ الرئیس احسنت گفت. قاضی به شیخ الرئیس گفت پس حکمت سخن نگفتنت این بود.
✅ ابو علی سینا پاسخی داد که از آن به بعد در زبان فارسی به مثل تبدیل گشت:شعر حکایت جواب ابلهان خاموشیست
آن شوخ که مست باده بیهوشیست
کارش همه کارهای گربه موشیست
گر فحش دهد به من جوابش ندهم
زیرا که جواب ابلهان خاموشیست

ایران شهر ( مفهوم ) لینک پایین قرار می دهم
ایران شهر ( به پهلوی کتیبه ای: 𐭠𐭩𐭫𐭠𐭭𐭱𐭲𐭥𐭩، لاتین نویسی: Ērānšahr ) برآمده از واژهٔ پارسیگ ایران ( به پهلوی کتیبه ای: 𐭠𐭩𐭫𐭠𐭭، لاتین نویسی: Ērān ) نام رسمی سرزمین ایران در روزگار شاهنشاهی ساسانی بود. مفهوم ایرانشهر در دوران ساسانیان به واحدی جغرافیایی - فرهنگی تبدیل شد.
...
[مشاهده متن کامل]

ساسانیان در شکل گیری ایده ایران در حکم یک ملت و سیستم اعتقادی آن و ارزش های معنوی، زبان و ادبیات جهانی ایرانی نقش مؤثری داشتند. ساسانیان بودند که مفهوم مرزی سرزمینی را پدیدآوردند که ایرانشهر یا �قلمرو ایرانیان� نامیده می شد و حتی پس از سقوط حکومت ساسانی، این تفکر به شکل غیردینی پابرجا ماند.

فهرست وام واژه های فارسی در ترکی استانبولی لینک پایین قرار می
بیش از ۱۳۷۴ وام واژه زبان فارسی در زبان ترکی استانبولی وجود دارد که شمار و تعداد این وام واژه ها در زبان ترکی عثمانی بیشتر از تعداد کنونی بوده است. پس از سیاست های زبانی مصطفی کمال آتاترک که از سال ۱۹۲۳ آغاز شد، تلاش بر این شد که برخی از وام واژگان فارسی و زبان های دیگر با واژگانی نو ساخته در ترکی جایگزین شود. هم اکنون نیز این وام واژه های فارسی در ترکی بسیار بیشتر از گفته های اینجاست و بسیاری تحریف معنایی، تحریف آوایی، و هم تحریف آوایی و هم معنایی با یکدیگر شده اند، مانند اینکه به آب نبات می گویند شکر. نمونه دیگر از تحریف آوایی و معنایی واژگان زبان فارسی در ترکی، واژه فارسی بیمارستان است که در ترکی خسته خانه می گویند. خود اینها باز هم دو واژه دیگر از زبان فارسی هستند و ریشه در زبان پهلوی دارند که بن مایه زبان فارسی نو در دوره کنونی است. بسیاری از این وام واژه ها در سایر زبان ها از جمله آذربایجانی، ازبکی، ترکمنی و قزاقی نیز رایج هستند. به گفته زبان شناس رفعت یالچین فارغ التحصیل ادبیات فارسی و استاد بازنشسته درس های عثمانی بسیاری از واژه های ترکی از زبان فارسی گرفته شده است. [۲] در سال ( ۱۳۹۶ ) یک زبان شناس دیگر به نام پروفسور ایلبر اورتایلی عضو هیئت علمی دانشگاه گالاتاسرای ترکیه در نشست �جایگاه استانبول در تاریخ جهان� در نمایشگاه کتاب گفت: " ۴۰ " درصد از واژگان ترکی از زبان فارسی برگرفته شده است که در وبگاه باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران که در اینجا پیوند شده است می توانید این نشست را ببینید. همچنین گفتگوی رو در رو با ایشان به این نشانی پیوند شده در دسترس است در سال ۱۴۰۲ نیز، به گفتهٔ سرپرست بنیاد زبان ترک، عثمان مرت، زبان ترکی از زبان فارسی بسیار برهمکنش و تأثیر پذیرفته، و حتی ریشهٔ بسیاری از واژگان ترکی، از زبان فارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/فهرست_وام‌واژه‌های_فارسی_در_ترکی_استانبولی
زبان فارسی لینک پایین قرار می دهم
فارسی یا پارسی یکی از زبان های ایرانی غربی از زیرگروه ایرانی شاخهٔ هندوایرانیِ خانوادهٔ زبان های هندواروپایی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکمنستان و آذربایجان به آن سخن می گویند. فارسی زبان چندکانونی و فراقومی است و زبان رسمی ایران، تاجیکستان و افغانستان به شمار می رود. این زبان در ایران و افغانستان به الفبای فارسی، که از خط پهلوی ریشه گرفته، و در تاجیکستان و ازبکستان به الفبای تاجیکی، که از سیریلیک آمده، نوشته می شود. زبانِ فارسی در افغانستان به طور رسمی دَری ( از ۱۳۴۳ خورشیدی ) و در تاجیکستان تاجیکی ( از دورهٔ شوروی ) خوانده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی
فارسی چند واژه از هر زبان گرفته است؟
فرهاد قربان زاده از شمار وام واژه های رایج در فارسی به تفکیکِ هر زبان نوشته است.
به گزارش ایسنا، این فرهنگ نویس و ویراستار در تازه ترین نوشتار خود که آن را در صفحه شخصی اش منتشر کرده، با عنوان �شمار واژه های عربیِ رایج در فارسی� چنین آورده است:
...
[مشاهده متن کامل]

▫️ برخی معتقدند نیمی از واژه های رایج در فارسی عربی است. معیار این افراد برای دست یافتن به این آمار بر نگارنده روشن نیست، ولی می دانم که برای شمارش واژه های عربیِ رایج در فارسی با چند پرسش روبه رو هستیم:
۱. فارسی معاصر را باید در نظر داشته باشیم یا آمیخته ای از فارسی کهن و معاصر یا فقط فارسی کهن را؟ برای نمونه، آیا باید برخی واژه های عربیِ به کاررفته در دُرۀ نادره و تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای را، حتی اگر فقط یک بار در تاریخ زبان فارسی به کار رفته باشد، جزو واژه های عربیِ رایج در فارسی به شمار بیاوریم؟
۲. با هزاران واژۀ مشتق ( مانند طفلک ) و مرکّب ( مانند کتابخانه ) و مشتق مرکّب ( مانند وطن پرستی ) چه کنیم و این واژه ها را فارسی بدانیم یا عربی ـ فارسی؟
۳. واژه های عربیِ کم بسامدی مانند مال التجاره و موطن و مافات را با واژه های عربیِ پربسامدی مانند غم و کتاب و ساعت یکسان در شمار بیاوریم؟
۴. فارسی گفتاری را باید در نظر داشته باشیم یا فارسی نوشتاری را؟ روشن است که بسامد واژه های عربی در فارسی گفتاری کمتر از فارسی نوشتاری است.
▫️ برای دست یافتن به شمارِ تقریبیِ واژه های عربی در فارسی چند معیار را پیش روی خود قرار داده ام. نکتۀ بسیار مهم اینکه این معیارها با توجه به امکانات من بوده و لزوماً درست ترین و بی نقص ترین معیارها نیستند. نخست این معیارها را با توجه به پرسش های بالا یادآور می شوم:
۱. فقط واژه های رایج در فارسی معاصر را شمارش کرده ام و با واژه های به کاررفته در متن های کهن کاری نداشته ام. البته اگر بخواهیم به سبک شناسی و زبان شناسی تاریخی بپردازیم، شمارش واژه های کهن نیز اهمیت دارد، ولی مخاطب خود را عموم مردم و غیرمتخصصان دانسته ام و آن ها با فارسی کهن سروکاری ندارند. ۲. به دلیل کمبود وقت و امکانات، واژه های مشتق و مرکّب و مشتق مرکّبِ عربی ـ فارسی را فارسی دانسته ام و آگاهم که این روش از دقت آمار می کاهد.
۳. به دلیل کمبود وقت و امکانات، واژه های عربیِ کم بسامد را با واژه های عربیِ پربسامد یکسان در شمار آورده ام و آگاهم که این روش نیز از دقت آمار می کاهد. یعنی اگر یک فارسی زبان روزی ده بار واژۀ ساعت را به کار ببرد، ولی در عمرش فقط یک بار موطن را به کار ببرد، بسامد هر دو واژه را عدد ۱ درنظر گرفته ام ( در زبان شناسی پیکره ای به دو مفهوم token و type پرداخته شده که در اینجا به آن ها نمی پردازم ) . درست تر این است که تکرار نیز در آمار واژه های عربیِ رایج در فارسی نقش داشته باشد و با وقت و امکانات اندکی که دارم نتوانستم تکرار را نیز در آمار خود بیاورم.
۴. فقط به فارسی نوشتاری پرداخته ام.
▫️ منبع نگارنده برای شمارش وام واژه های رایج در فارسی فرهنگی فارسی است که خودم آن را تألیف کرده ام و هنوز منتشر نشده است.
▫️ شمار وام واژه های برگرفته از برخی زبان ها، مانند انگلیسی، بسیار بیش از چیزی است که در پایین آمده، ولی هنوز آن ها را به فرهنگ نیفزوده ام. با تکمیل فرهنگ این آمار دست خوش اندکی دگرگونی خواهد شد.
▫️ این احتمال را در نظر داشته باشید که ممکن است معدودی از ریشه ها درست نباشد. این مشکل در کلیت آمار تأثیر چندانی ندارد.
▫️ شمارش دقیق ترِ وام واژه های رایج در فارسی می تواند موضوع مقاله ای زبان شناختی باشد. امید است که دوستان زبان شناس با مراجعه به پیکره های زبانیِ برچسب زنی شده پژوهش های کامل تر و دقیق تری انجام دهند.
▫️ شمارش دقیق ترِ وام واژه های رایج در فارسی می تواند موضوع مقاله ای زبان شناختی باشد. امید است که دوستان زبان شناس با مراجعه به پیکره های زبانیِ برچسب زنی شده پژوهش های کامل تر و دقیق تری انجام دهند.
▫️ اینک شمار وام واژه های رایج در فارسی به تفکیکِ هر زبان:
- واژه های فرهنگ: ٢١۸١۶ ( ١۰۰ درصد )
- واژه های فارسی ( و �زبان دیگر فارسی� ) : ۱۱۸۰٢ ( ۵۴. ۱۰ درصد )
- واژه های عربی: ۷۳۵۳ ( ۳۳. ۷۰ درصد )
- واژه های فرانسوی: ۱۸۳۵ ( ۸. ۴۱ درصد )
- واژه های ترکی / مغولی: ۲۷۸ ( ۱. ۲۷ درصد )
- واژه های انگلیسی: ۲۳۴ ( ۱. ۰۷ درصد )
- واژه های روسی: ۷۰ ( ۰. ۳۲ درصد )
- واژه های هندی / سنسکریت: ۶۶ ( ۰. ۳ درصد )
- واژه های یونانی: ٢۵ ( ۰. ۱۱ درصد )
- واژه های برگرفته از زبان های دیگر: ۱۵۳ ( ۰. ۷ درصد )
پ. ن: رسم الخط نگارنده در بازتاب این نوشتار حفظ شده است.

منابع• https://www.isna.ir/news/1401030100725/فارسی-چند-واژه-از-هر-زبان-گرفته-است
دوستان ببینند حرف غ در قدیم در زبان فارسی بود
منبع. کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک پایین قرار می دهم
درباره حرف ق صد درصد عربی هست واژه های فارسی داریم این شکل شدند استاد یا دکتر سیامک رستمی لینک ویدئو پایین قرار می دهم لینک دوم از اینستاگرام
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515• https://www.instagram.com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
در جواب آرش متوهم
جالبه که بدونین نصف بیشتر واژگان فارسی که ق غ داره ترکی هست
اما اگه ترکان ق غ ندارن چگونه اسم قومیت های ترک اکثراً با ق هست مثل قرقیز و قزاق و باشقیر و اویغور و قراچای ها و نوقایی ها و قموق و یوغور و ترکان قشقایی و حتا ایلات قره داغ و قرا گزلو و . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

حتا شاخه های از زبان های ترکی مثل ترکی قارلق و اوغوز و قپچاق و . . .
واقعا خیلی احمقی و نکنه از نظر عقل معیوب ویرانشهری 🤏🧠 این ها هم تحریفات پان ترکی هست 😂😂😂😂😂
تازه در لحجه های از ترکی مثل ترکی آذربایجانی ق گ یا از ته حلق تلفظ میشه وگرنه تو همین ایران قشقایی ها ترک های خراسانی و قشقایی و ترکمن ها ق رو تلفظ میکنن
واما این خودش نشانه بی هویتی و بی فرهنگی ویرانشهری هست که یک لحجه زیبای ترکی مثل ترکی آذربایجانی رو تمسخر میکند

در جواب آرش.
واقعا تو خیلی خری اونوقت میای به ترک ها میگی پان با این حرف ها خودتو گول نزن همیشه ایرانشهری ها برای سر پوشی بر توهمات خود واژه پان به ترک ها اطلاق میکنن ایرانشهری یک بیماری بسیار خطرناک و بی علاج هست که همه مشاهده می کنیم یک احمق واژگان کاملا ترکی که رو فارسی اطلاق میکنه مثل قاچماق این زبان جعلی نصف بیشترش ترکی و عربی هست و بدون واژگان عربی و ترکی یک زبان دست به عصا و فلج هست
...
[مشاهده متن کامل]

درباره ق اولا که در گویش ترکان آذربایجانی ق گ یا از ته حلق تلفظ میشه وگرنه در میان دیگر ترکان اینطور نیست همون ترک های ایران مثل ترکمن ها ترک های خراسانی و قشقایی و . . .
اما واقعا این نشانه بی فرهنگی و بی هویت ویرانشهری هست که یک لحجه ترکی که به نظر بنده بسیار شیرین و زیبا هست رو تمسخر میکنه که به نظر من باید بره و زبان دست به عصای دری رو مسخره کنه
بعدا قل در زبان ترکی یعنی بازو و چماق یعنی چوب کلفت و به معنای کسی هست که با یک چوب هم توان مقابله و آسیب زدن به خیلی ها رو داره
اما اون احمق ویرانشهری که میگه این واژه فارسیه نکنه در زبان مونتاژی دری به بازو میگن قل 😂😂😂😂 لطفاً کمتر گوه خوری کن تو یعنی ادعا میکنی که از دهخدا هم بیشتر حالیته برو ی سری به لغت نامه دهخدا بزن بعد بیا زر زر کن 😂😂 التماس تفکر 🤏🧠 از ویرانشهری ها

گوزوم یکه اولسا، سوزه رم
آغیزیم یکه اولسا، بوئ زئرم
وای بورنوم، وای بورنوم
همانطور که در مصرع اول شعر گفته می شود. اگر چشمهایم بزرگ باشد. می تونم با حرکات ارادی چشمهایم را کوچک کنم. که به این کار در تورکی ، سوزماق یا سوزدورماق می گوییم. ( سوز، سوزن، سوزدورماق، سوزماق، سوزکش ) از کلمات مترادف برای کلمه سوزن هست. سوزن حالت یک فعل را نشان می دهد. که وقتی به فارسی رفته از ( حالت ) فعل در آمده و نام وسیله دوخت و دوز و وسیله تزریق شده است ( نیدل ) که به این وسیله در تورکی ای نه ( ایگ نه ) گوییم. ( نیدل )
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
قلچماققلچماققلچماققلچماققلچماق
قلچماق کلمه ای تورکی است که از دو جزو قول به معنی بازو و چماق به معنی چوب دستی گرفته شده و با هم به معنی چماق در دست است که در مفهوم بزن بهادر بکار می رود
واژه قلچماق
معادل ابجد 274
تعداد حروف 6
تلفظ qolčomāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [ترکی] [عامیانه]
مختصات ( قُ چُ ) [ تر. ] ( ص . )
آواشناسی qolComAq
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی هوشیار
واژه قلچماق ترکی است ولی یک چیز خیلی جالب در ترکی واژه ق وغ وجود ندارد که خودی خود خیلی جالب است .

قلچماق. [ ق ُ چ ُ ] ( ترکی ، ص مرکب ) مرد شهوت پرست و اوباش. ( آنندراج از سفرنامه شاه ایران ) . این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود که دارای بازوانی قوی و نیرومند باشد.

...
[مشاهده متن کامل]

کسی که معنای نوشته شده در لغت نامه ها رو نمیخونه و مدام پان پان میکنه
دادا فعلا بالا نوشته این کلمات ترکی اند
قل در ترکی = بازو نیرو خدمت کار
چوماق = گرز
قلچماق به ترکی یعنی معادل آلت بدست فارسی
یعنی انسان هوا و هوس
این کلمات در فارسی معنی اصلا ندارن
😟😟

قلچماق
استادی که یعنی فکر می کنی خیلی خوب خدمت پان ترکیسم ها در زبان قوم گرامی ترک واژه خ وق نیست من از واژه گوزماک استفاده نکردم شاید توخود استفاده کرده باشی پان ترکیسم
واژه قلچماق
معادل ابجد 274
تعداد حروف 6
...
[مشاهده متن کامل]

تلفظ qolčomāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [[پهلوی]] [عامیانه]
مختصات ( قُ چُ ) [ په. ] ( ص . )
آواشناسی qolComAq
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا

کاچمک چیه؟ همچین کلمه ای در تورکی وجود نداره
قاچماق داریم به معنی فرار کردن. تو فکر کنم همانی هستی ک از کلمه ی گوزماک استفاده کردی
واژه قلچماق یک واژه کاملا پارسی است چون ترکی آن می شود کاچمک هیچ ربطی این واژه ترکی دارد این واژه قلچماق یک واژه صد درصدر پارسی است.
چوماق کلمه ترکی = با چوب درشت زدن
قل = دست و دستک ، نیرو ، بازو
قلی = غلام
قولدور = از قل و دورماک = پهلوان ، قوی
قلچماق یا به گویش اصلیش قولچوماق از دو واژه ی تشکیل شده:
قل یا قول در ترکی به دست گویند
چماق یا چوماخ در ترکی به گرز یا چوب دستی گویند
قلچماق به اصطلاح میشه پر زور و نیرومند و قوی
کسی که همیشه در دستش گرز باشد و آماده
غین و قاف در فارسی نیست. و حروف گچپژ در عربی و زیر مجموعه هایش نیست. . . بنابراین اگر کلمه هم غین ویا قاف داشته باشد. و همزمان یکی از حروف گچپژ را داشته باشد. تورکی است. مثل پاتوق. آلاچیق. قلچماق. بغچه. غنچه. قاچاقچی. قالپاق. . . . . .
مزدور، بزن بهادر، زورگو
در فارسی غین و قاف نیست. و در عربی گچپژ نیست. اگر در کلمه ایی همزمان غین ویا قاف. و یکی از حروف گچپژباشد. آن کلمه تورکی است. مثل پاتوق. آلاچیق. قشنگ. چاقو. پیچاق. چاق. چاقالو. چماق. قلچماق
مرد ژور مند، زور دار
به عبارتی به کسی که میگویند که به زور جواب مثبت میگیرد.
قول چماق=قول گرفتن به زور چماق
به عبارتی به زور جواب مثبت گرفتن قول چماق
قل یا قول به معنی دست و بازو در زبان ترکی است به علاوه چماق
به زورگوی نیرومند گفته میشود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)