قلوری
لغت نامه دهخدا
قلوری. [ ق ِل ْ ل َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قلوریة. ( معجم البلدان ). رجوع به قلوریه شود.
قلوری. [ ق ِ ل ْ ل َ ری ی ] ( اِخ ) ابوالعباس. از راویان و منسوب است به قلوره. وی از ابواسحاق حضرمی و جز او روایت کند و ابوداود در سنن خود از او روایت دارد. ( معجم البلدان ).
قلوری. [ ق َ ل َوْ وَ ری ی ] ( اِخ ) عمربن ابراهیم بن قلورة بلدی خطیب.از راویان و از مردم بلد است. وی از اسماعیل بن محمدمزنی روایت کند و از او ابوالحسین بن محمدبن احمدبن جمیع غسانی روایت دارد. ( از انساب سمعانی ) ( لباب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید