قلهی

لغت نامه دهخدا

قلهی.[ ق َ / ق َ ل َ ها ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک مدینه شریفه. ( منتهی الارب ). دهی است بزرگ. ( معجم البلدان ).

قلهی. [ ق َ ل َ هی ی ] ( اِخ ) حفیره ای است از سعدبن ابی وقاص که چون عثمان به قتل رسید و سعد از مردم کناره گرفت در این حفیره رفت و دستور داد که چیزی از اخبار و جریان کارهای مردم را به وی نگویند تا مردم باهم صلح و سازش کنند و قلهیا نیز روایت شده ولی آنچه در اشعار آمده همان قلهی است. در نوادر ابن الاعرابی که ثعلب از آن نوشته است آمده : ابومحمد گوید: قلهی نزدیک مدینه است. ( معجم البلدان ).

قلهی. [ ق َ / ق ِ ل َ ] ( اِخ ) ( یوم... ) روزی است از ایام عرب. عبس و فزاره با یکدیگر جنگهائی کردند و پس از صلح به موضع قلهی آمدند و معقل بن عوف در این باره اشعاری دارد. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

روزی است از ایام عرب عبس و فزاره با یکدیگر جنگهائی کردند و پس از صلح به موضع قلهی آمدند و معقل بن عوف در این باره اشعاری دارد .

پیشنهاد کاربران

بپرس