قلنج

لغت نامه دهخدا

قلنج. [ ق ِ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بوکان و8 هزارگزی خاور شوسه بوکان به میاندوآب. این ده کوهستانی و معتدل سالم است. سکنه آن 116 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در ۱۵ هزار گزی جنوب خاوری بوکان و ۸٠٠٠ گزی خاور شوسه بوکان به میاندو آب این ده کوهستانی و معتدل سالم است .

گویش مازنی

/ghelanj/

پیشنهاد کاربران

قولنج اصطلاحی است که در مورد دردهای مبهم در نواحی مختلف بدن به کار می رود، قولنج شکستن به عملی گفته می شود که طی آن فرد به مفاصل خود فشار وارد می کند تا صدایی شبیه به شکستگی از آن ساطع شود.

بپرس