قلنبه

/qolonbe/

برابر پارسی: کُلنبه، برجسته، ورآمده

معنی انگلیسی:
dollop, hunk, lump, nugget

لغت نامه دهخدا

قلنبه. [ ق ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ]( اِ ) درشت. ناهنجار. نتراشیده و نخراشیده. قلمبه.
- قلنبه سلمبه ؛ غلنبه سلنبه : کلمات قلنبه سلمبه.
- قلنبه گو ؛ غلنبه گو. آنکه کلمات درشت و نامأنوس بکار برد.
- قلنبه گویی ؛ غلنبه گویی. عمل قلنبه گو.
رجوع به غلمبه و غلنبه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - برجسته و بر آمده ۲ - درشت و بر آمده ۲ - درشت خشن ۳ - سخن مغلق و نامستعمل .

فرهنگ معین

(قُ لُ بِ ) (ص . ) نک غلمبه .

فرهنگ عمید

= قلمبه

مترادف ها

lump (اسم)
درشت، توده، مقدار زیاد، قلنبه، تکه، قطعه، گره، کلوخه، غده، ادم تنه لش

block (اسم)
توده، قلنبه، سد، قطعه، کند، بلوک، جعبه قرقره، کنده، انسداد، مانع ورادع، ساختمان چهارگوش

bloc (اسم)
توده، قلنبه، قطعه، بلوک، جعبه قرقره، کنده

nub (اسم)
قلنبه، تکه، بر امدگی

pone (اسم)
قلنبه، نان شیرمال، نان بیضی شکلارد ذرت، کسی که ورق بازی را بر می زند

hunch (اسم)
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده

nob (اسم)
سر، قلنبه، ضربت بر سر، دستیگره، کسی که از طبقات بالا باشد

stodgy (صفت)
انباشته، قلنبه، گردن کلفت، سنگین، سنگین وکندرو

flocculate (صفت)
قلنبه، کلاله، کاکل، لخته شده

sonorous (صفت)
بلند، قلنبه، پر صدا، صدا دار، پرطنین

high-flown (صفت)
قلنبه، گزاف، اغراق امیز، پرطمطراق

stilted (صفت)
قلنبه، پادراز، باشکوه، با آب و تاب، دارای چوب پا

baggy (صفت)
شل، قلنبه، باد کرده، ول، کیسهای متورم

lumpy (صفت)
ناهنجار، قلنبه، سنگین، ناصاف، موج دار

pompous (صفت)
قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه

highfalutin (صفت)
بلند، قلنبه، اغراق امیز، پرطمطراق

nobby (صفت)
قلنبه، عالی، درجه یک، خیلی شیک، اعلی

bombastic (صفت)
قلنبه، گزاف، مطنطن، غلنبه، غلیظ

outstanding (صفت)
قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده

فارسی به عربی

بروز , ثقیل , کتلة , متحذلق , متکتل , متهدل

پیشنهاد کاربران

از تعجب چشمام" قلنبه" زد بیرون و از عصب هاش آویزون شد

بپرس