قلمون

لغت نامه دهخدا

قلمون. [ ق َ ل َ ] ( اِ ) حربا را گویند و آن را بوقلمون و ابوقلمون نیز گویند. ( آنندراج ). بوقلمون. ( ناظم الاطباء )( اشتنیگاس ). || پارچه الوان و گلی. ( ناظم الاطباء ). || نام گلی است. ( اشتینگاس ).

قلمون. [ ق َ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است در دمشق و ابوعبید بکری گوید: در واح الداخلة قلعه ای است بنام قلعون و آبهای ترشی دارد و از آن برای کشت و زرع استفاده کنند. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

موضعی است در دمشق و ابو عبید بکری گوید در واح الداخله قلعه ایست بنام قلمون و آبهای ترشی دارد و از آن برای کشت و زرع استفاده کنند .

گویش مازنی

/ghallemoon/ بوقلمون

پیشنهاد کاربران

بپرس