قلمداد کردن


معنی انگلیسی:
assign, to figure, to present, to give, to declare

مترادف ها

assign (فعل)
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن

فارسی به عربی

خصص

پیشنهاد کاربران

دانستن، محسوب کردن ، به شمار آوردن
deem
پنداشتن
دانستن
بر این باور بودن که. . .
نشان دادن

بپرس