قلمبه

/qolombe/

معنی انگلیسی:
blob, bulge, chunk, clump, glob, gob, knob, loaf, lumpiness, node, outstanding, whole, wholesale, stub, wodge

لغت نامه دهخدا

قلمبه. [ ق ُ ل ُ ب َ / ب ِ ] ( ص ) رجوع به غلمبه و قلنبه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - برجسته و بر آمده ۲ - درشت و بر آمده ۲ - درشت خشن ۳ - سخن مغلق و نامستعمل .

فرهنگ عمید

۱. دور از فهم، دشوار: حرف های قلمبه.
۲. برجسته و برآمده.
۳. زیاد: پول قلمبه.

مترادف ها

snob (اسم)
افاده ای، قلمبه

پیشنهاد کاربران

قلمبه یا قلنبه همان لغاز و کنایه های اعمال بزرگ و منکر فرد متخاصم در قالب و قاب چیستان و لغز و معما می باشد. وبعضی اوقات طرف مورد اتهام میگوید قلمبه سلنبه نگو که خودت هم جامه پاکی بتن نداری پس سلنبه هم
...
[مشاهده متن کامل]
هم معنی و مترادف قلمبه یا سلنبه است این واژه پارسی است ولی نمیدانم چرا نون قبل. از ب مانند عربی بدل به میم شده است

بزرگ

بپرس