قلم

/qalam/

مترادف قلم: خامه، کلک، نی، رقم، لول

برابر پارسی: خامه، کلک، هخام

معنی انگلیسی:
ballpoint pen, engraving tool, painting-brush, item, thing, ballpoint (p, article, chisel, entry, line

لغت نامه دهخدا

قلم. [ ق َ ل َ ] ( ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. ( منتهی الارب ). || قطع کردن. ( اقرب الموارد ). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است.
- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن. قطع شدن. شکسته شدن. از یکدیگر جداشدن. قلم شدن دست یا پای ؛ قطع شدن استخوان آن با یک زخم :
چو نیزه قلم شد به گرز و به تیغ
همی خون چکانید مانند میغ.
فردوسی.
هر دون که برخلاف تو گیرد قلم بدست
حقاکه از نهیب تو دستش قلم شود.
سیدحسن غزنوی.
چو دست را به قلم برد و عدلنامه نوشت
قلم شود بسر تیغ داددست تنم.
سوزنی.
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دار چینی از حدیث تندی خویت.
محسن تأثیر ( از آنندراج ) ( از ارمغان آصفی ).
- قلم قلم کردن ؛ با شمشیر و کارد و جز آن چیزی راچون چوب و استخوان به قطعات جدا کردن.
- قلم کردن ؛ کنایه از دو پاره کردن چیزی باشد به یک ضرب. ( آنندراج ) ( برهان ). دونیم کردن. جدا کردن. ( انجمن آرای ناصری ) :
به یک زخم صد نیزه کردی قلم
خروشان و جوشان چو شیر دژم.
فردوسی.
- || بریدن در عرض چیزی را که بسیار گنده نباشد مانند شاخ نورسته یا دست و انگشت و امثال آن مثلاً نگویند تنه درخت چنار را قلم کردم بلکه گویند شاخ آن را قلم کردم و دست فلان را قلم کردم و از اینجاست که بعضی گفته اند بریدن به یک ضربت است زیرا که در چیزهای گنده صورت نمی بندد. ( آنندراج ) :
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم.
سلمان ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) طرز و شیوه نگارش خط با سبک نوشتن خط. رسم خط. شیوه خط. ( یادداشت مؤلف ): این قلم کلهر است ؛ خط اوست.
قلمهای اسلامی ؛ خطهای اسلامی. روایات در اقسام قلم های اسلامی تا حدی متشتت است. آنچه از مجموع روایات بدست می آید آن است که قلم اسلامی از آغاز همان قلم نبطی بوده است که آن را «النسخی » و «الدارج » مینامیده اند و عرب مستقیماً از نبطی متأخر گرفته بود و بعد از معاشرت اعراب با مردم حیره و بنای کوفه در جنب حیره خطی که آنهم تقلیدی از خط نبطی بود شایع شد که او را حیری یا جزم میخواندند. ابن الندیم گوید: در آغاز دولت اسلام چهار خط معمول گردیده بود به این اسم : خط مکی ، خط مدنی ، خط بصری ، خط کوفی و در خط مکی و مدنی الفها بسوی راست کج بود و در شکل او کمی خوابیدگی به سمت بالای انگشتان پدیدار بود و این چهار خط را قطبه نامی در عهد بنی امیه کامل کرد و بعدها از این چهار خط اقلام دیگری استخراج گردید و در اوایل دولت بنی عباس دوازده قلم در نزد خوشنوسیان متداول گردیده بود که مشهورترین آنها این است : 1- قلم طومار کبیر که در طومار کامل بوسیله برگ خرما یا قلم می نوشتند و نامه ها که بپادشاهان میفرستادند با این قلم نوشته میشد. 2- قلم ثلثین. 3- قلم ثلاثین. 4- قلم زنبور. 5- قلم مفتح. 6- قلم حَرَم ( جَزم ). 7- قلم مؤامرات. 8- قلم عهود. 9-قلم قصص. 10- قلم خرفاج و از این اقلام باز اقلام و خطوط دیگری بوجود آمد و به بیست وپنج قلم رسید و در عهد مأمون خوشنویسی رنگ و آبی به خود گرفت و در آن عهد قلم مرصع و قلم نساخ و قلم ریاسی منسوب به مخترع آن فضل بن سهل ذوالریاستین و قلم رقاع و قلم غبار الحلیه و قلم ثلث و قلم محقق و قلم منثور و قلم الوشی و قلم مکاتبات و قلم نرجس و قلم بیاض نیز بوجود آمد. بیست خط از این خطوط از خط کوفی بوجود آمده بود که هرکدام خاص نوعی از نوشته های مهم بود چون قرآن و مجلات و طومارها و نامه های درباری و بعضی دیگر مثل خط نسخ و خط محقق و خط مشق و ثلث و مدور و راسی و رقاع خاص کتب و احادیث و اشعار و مراسلات معمولی بود و از عهدمأمون ببعد این خطوط ترقی کرد و قلم ریاسی متداول گردید تا ابن مقله خط نسخ را موزون و زیبا ساخت و آن را لایق آن قرار داد که قرآن را بدان خط بنویسند. خلاصه اینکه خطوط اصلی عرب دو خط کوفی و نسخ بود و از آن دو، قلمهای گوناگون بوجود آمد و در قرن هفتم و هشتم هجری بتدریج خط کوفی رو بزوال نهاد و خطوطی که در آن زمانها یعنی بعد از قرن هفتم معمول بوده است از اینقرار است : نسخ ، ثلث ، تعلیق ، ریحانی ، محقق ، رقاع و از این شش خط نیز بعدها خطوط دیگر اختراع شد که بایداختراع آن را به ایرانیان منسوب بداریم و خلاصه آن بقرار ذیل است : قلم مقرمط، قلم باریک ، قلم نستعلیق ، قلم شکسته ، قلم ثلث و قلم تعلیق و نسخ. رجوع به هریک از این کلمات شود. ( معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 225 و 226 ) ( الفهرست ابن ندیم صص 11 - 12 ) ( آداب اللغة العربیة ج 1 ص 205 ) ( البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 83 ) ( سبک شناسی ملک الشعراء بهار ج 1 صص 95 - 96 ). و رجوع به صبح الاعشی ج 3 ص 51 ببعد شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نی تراشیده که با آن بنویسند، خامه، کلک، آلت نوشتن
( اسم ) ۱ - آلتی نئین یا چوبین و یا فلزی که به وسیله آن با مرکب با جوهر روی کاغذ نویسند خامه کلک جمع : اقلام : قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز و رای حد تقدیراست شرح آرزومندی . ( حافظ ۳٠۶ ) ترکیبات اسمی : یا قلم سرب . قلم فرنگی . یا قلم فرانسه . قلمی است که دارای دسته ای چوبی است وسر قلم فلزی بدان نصب کنند و نویسند . یا قلم فرنگی . دو قسم است : یکی آنکه با دسته است و آن را از سنگ یشم و بلور یا دندان ماهی و عاج یا چوب صندل سازند و آن احتیاج به مداد ندارد و حروفی که با آن نویسند در رنگ مشابه بسواد سرمه کشیدن و آن را اکثر پادشاهان هند و امرای بزرگ به کار می بردند . دوم آنکه چوبی را بقدر قلم متعارف از درون خالی کرده چیزی که بدان نوشته شود و در آن پر کنند و بدان چیز نویسند مداد . یا قلم فولاد . قلمی که نوک آن از فولاد است : کار من در گره از پر هنری افتاده است دارد از جوهر خود مو قلم فولادم . یا قلم گندمی . قلم مویی که پر پشت و پر مایه باشد . این نوع قلم برای صورتسازی و قلم گیری های نازک و کلفت یا به عبارت دیگر تند و کند به کار برده می شود . مقابل قلم نیزه یی . یا قلم گوسفند . استخوان پای گوسفند است با چند شیار که در قطر آن حک گردیده است و برای کشیدن و محکم کردن تسمه هنگام مهار کردن تخت گیوه بکار رود . یا قلم نیزه یی . قلم موی کم پشت و بلند . این نوع قلم مو معمولا برای قلم گیری یک نواخت و خطوط بلند به کار می رود . مقابل قلم گندمی . تر کیبات فعلی : یا بزیر قلم داشتن . مطیع داشتن منقاد داشتن تحت تسلط داشتن یا بسر قلم خود گرفتن . به وسیله نوشته های خود اداره کردن : سلطان ... به خواجه حواله کرد ... و سلطانیات بغداد را همه بسر قلم خود گرفت . یا به قلم آب خوردن . آب بسیار کم خوردن : قانع بدستبوس شدن زان جهان حسن از بحر تشنه را بقلم آی خوردنست . یا به قلم باز دادن . ۱ - بقلم دادن ۲ - خط بطلان کشیدن . یا به قلم دادن . نوشتن تحریر کردن . یا به قلم گرفتن . نوشتن تحریر کردن : هر دو بسیار نفیس است ندانم کاول آن یک را بقلم گیرم و این را گویم . یا قلم بدم شمشیر افتادن . دندانه دار شدن شمشیر و دمش برگشتن . یا قلم برداشتن ( برگرفتن ) از کسی . معاف کردن وی مرفوع القلم ساختن او را : از جنون گفتم قلم بردار از من روزگار در بن هر ناخنم سودانیستانی شکست . یا قلم بر سر زدن چیزی را . قلم زدن بر سر چیزی : ماسیه بختان تفاوت را قلم بر سر زدیم همچو مژگان سر ز یک چاک گریبان برزدیم . یا قلم بستن از چیزی . قلم ساختن آن را : مصور بنقاشی آن بقاع قلم بسته از موی خط شعاع . یا قلم بستن بر کسی . زایل کردن قدرت کتابت و نقاشی از کسی : زدار ژرنگ این نقش چینی پرند قلم بست برمانی نقشبند . یا قلم بناخن شکستن . بسزا رسانیدن . یا قلم تیز کردن . قط زدن قلم را تا خوب نویسد . یا قلم جعد کردن . نوشتن رقم کردن : تیر فلک کوبقلم می شکافت کرد قلم جعد ثنای تو یافت . یا قلم داخل خط ساختن . اصلاح کردن خط را : کس نمی سازد قلم داخل خط استاد را رومده در خط مشکین خامه شمشاد را . یا قلم در خارش آوردن . نوشتن تحریر کردن . یا قلم در سیاهی نهادن . آماده نوشتن بدبختی ( برای کسی ) شدن : بزرگیش سر در تباهی نهاد عطارد قلم در سیاهی نهاد . یا قلم در ناخن شکستن . نی در ناخن شکستن ۲ - هر یک از استخوانهای دراز دست و پای انسان و دیگر جانوران : قلم پایش شکست . یا قلم پا ( ی ) . استخوان شتالنگ . یا قلم دست . استخوان آرنج . ۳ - ابزاری آهنین سنگ تراشان را که به وسیله آن سنگ را هموار و بر روی آن منبت - کاری کنند . ۴ - ابزاری که حکاکان بدان حکاکی کند ۵ - آلتی است فولادین دارای لبه ای اندک پهن و تیز که جهت کندن زمین و نصب چهارچوب و غیره بکار روند ۶ - آلتی است برای ترسیم و آن ابزاریست مشکل و از دو تیغه فلزی که از حیث طول با هم مساوی اند و هر دو به دسته ای چوبی متصل می شوند . فاصله دو تیغه را ممکن است به وسیله پیچی کم یا زیاد کرد . برای ترسیم خطی ابتدا پیچ را قدری باز می کنند و مرکب راما بین دو تیغه قرار دهند و بعد پیچ آن را آن قدر می پیچانند تا فاصله دو تیغه به حد کافی رسد سپس مانند مداد از آن استفاده می کنند . ۷ - قطعه ای از شاخه درخت که به شکل نهال آن را در زمین فرو کنند قلمه . یا قلم تاک . شاخه مو . یا قلم گل . شاخه گل . یا قلم نرگس . شاخه نرگس . یا قلم نی . قلمی که از نی مخصوص گیرند و سر آن را به اندازه ای که خواهند تراشند و وسط آن را قط زنند و نوک آن را در مرکب یا جوهر فرو کنند و برروی کاغذ نویسند ۸ - نوعی از آتش بازی است ۹ - سید شریف گوید : قلم عبارت از علم تفضیلی است زیرا حروف که مظاهر تفصیل قلمند به طور اجمال و بوجود لفی در مداد موجود است و مادام که در مداد است مجمل است و موقعی که بقلم منتقل شدن به واسطه آن تفصیل می یابد . چنانکه نطفه که ماده انسان است مادام که در پشت انسان است جمع جمیع صور انسان می باشد و در مرتبت اجمال و بوجود لفی و موقعی که در لوح رحم منتقل شد تفصیل می یابد . صدرالدین گوید : ذات باری تعالی ابتدا جوهر مجرد قدسی را آفرید وبتوسط او جوهر قدسی دیگری آفرید و همین طور به طور مرتبت در کمال و شرف و بالجمله هر یک از عقول طولیه علت وجود موجود عقلی و نفسی دیگر است . و از این جهت از هر یک از عقول مجرده طولیه و نفوس و افلاک می توان تعبیر به قلم کرد . و قلم اول که عقل اول باشد ملک مقرب عقلی و قلم اعلی است و بالجمله عقول را به اعتبار آنکه واسطه در فیضان صور علمیه اند بر نفوس کلیه فلکیه و موجب وجود آنها هستند قلم گویند . توضیح گویند اول چیزی که خدای تعالی آفرید قلم بود بنظر هیبت به او نگرید بشکاف آنگه گفت : برو گفت : بچه روم ? گفت : هر چه خواهد بودن تا روز قیامت بر لوح محفوظ برفت و هر چه بودنی بود بنوشت تا روز قیامت . یا قلم اعلی . مراد عقل است . ۱٠ - طرز کار نحوه اجرا سبک ۱۱ - نوع گونه لون : خویش را صد قلم بزک کردن غایتش زادنست و پروردن . ( بهار ۱۱۹ : ۲ )

فرهنگ معین

(قَ لَ ) [ معر - یو. ] (اِ. ) ۱ - هر ابزاری که با آن بنویسند. ۲ - نی تراشیده که با آن بنویسند. ، ~ به تخم چشم زدن کنایه از: کار نویسندگی یا قلم زنی کردن .

فرهنگ عمید

۱. هر وسیله ای که با آن بنویسند، خامه، کِلک.
۲. (اسم مصدر، اسم ) [مجاز] نویسندگی.
۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن، سبک.
۴. (زیست شناسی ) [مجاز] هریک از استخوان های دست وپای انسان و سایر جانداران.
۵. [مجاز] نوع، گونه.
۶. شصت وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه، نون والقلم.
۷. واحد شمارش برخی اشیا.
* قلم راندن: (مصدر متعدی )
۱. حکم کردن.
۲. [قدیمی، مجاز] رقم زدن، رقم کردن، نوشتن.
* قلم زدن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. نوشتن.
۲. نقش کردن، نقاشی کردن.
۳. حکاکی کردن.
* قلم شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] قطع شدن، بریده شدن.
* قلم کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. بریدن.
۲. چیزی را به شکل قلم قطع کردن.
* قلم کشیدن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. خط کشیدن، خط زدن.
۲. حذف کردن.
۳. نادیده گرفتن، بی توجهی کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

{Caelum, Cae, Chisel} [نجوم] صورت فلکی کوچک و کم نوری در آسمان جنوبی (southern sky ) بین دو صورت فلکی نهر و کبوتر
{font, typeface} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعه ای از نویسه های تایپی با طراحی و اندازۀ مشخص

گویش مازنی

/ghalem/ قسمت پیشین ساق پا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قلم وسیله ای است که به وسیله آن مقدرات جهان ثبت می شود. قلم، مجرای فیض الهی است.
اصطلاحی است برگرفته از قرآن و به معنای وسیله ای است که کتابت و ثبت مقدّرات جهان، از گذر آن صورت می پذیرد.
آفرینش قلم
بنابر روایات، خداوند، نخست قلم را آفرید و آن گاه بدو فرمود که بنویسد و بدین سان، قلم، هر آنچه را تا قیامت پیش می آید، بازنوشت.
قلم مخلوق اول
قلم، صادر اوّل و نخستین تعیّن از تعیّنات ذات اقدس الهی است. قلم مخلوق اوّل است و از این رو، مرتبه ای از مراتب هستی است که موجودات به نحو اجمال و بساطت در آن تحقّق دارند. قلم، حقایق جهان آفرینش را به صورت تفصیلی به لوح افاضه می کند برخی دیگر از روایات، مخلوق اوّل را عقل یا گوهر دانسته اند. مفسّران این دو دسته روایات را جمع کرده و بر آن رفته اند که قلم و عقل شیئی یگانه اند
قلم مفهومی غیبی
...

[ویکی شیعه] قَلَم واژه ای قرآنی که خداوند در قرآن به آن سوگند خورده است. سوره ای در قرآن، به نام سوره قلم وجود دارد. در روایات، تعبیرهای بسیاری درباره آن آمده از جمله؛ اولین مخلوق خداوند، وسیله ای که فرشتگان با آن وحی یا نامه اعمال را می نویسند، نامی برای امام علی(ع) و یا فرشته ای از جنس نور. برخی از عارفان مسلمان معتقدند قلم مرتبه ای وجودی دارد و اولین مخلوق خداوند یا همان «عقل اول» است. همچنین می گویند علم خدا به مخلوقاتش، به صورت اجمالی در قلم وجود دارد و قلم آن را به تفصیل در لوح ایجاد می کند.
قلم در لغت، وسیله ای است که با آن می نویسند. در قرآن کریم چهار مرتبه این واژه ذکر شده است.؛ سوره قلم، آیه۱؛ سوره آل عمران، آیه۳؛ سوره لقمان، آیه۲۷؛ سوره علق، آیه۴. به علاوه اینکه یکی از سوره های قرآن کریم، قلم نام دارد که خداوند در اولین آیه آن، به قلم سوگند خورده است. مفسران در تفسیر این واژه در سوره قلم، چندین نظریه گفته اند از جمله اینکه؛ منظور قلمی است که فرشتگان با آن وحی الهی، یا نامه اعمال انسان ها را می نویسند. اختصاص به قلم خاصی ندارد و مراد هر نوع قلمی است. اولین مخلوق خداوند یا همان قلم آفرینش است.
در منابع حدیثی، روایات متفاوتی در مورد قلم نقل شده است. برخی از روایات، قلم را فرشته ای می دانند که اخبار و علوم را به لوح می سپارد تا اینکه لوح آن را به اسرافیل؛ اسرافیل آن را به میکائیل؛ او نیز به جبرئیل و سپس پیامبران برساند. در برخی دیگر ذکر شده که با دستور خداوند، قلم، آغاز تا پایان آفرینش را، با جوهری که در نهری به نام نون بود، بر لوح نوشت. در روایتی، قلم اولین مخلوق آفرینش معرفی شده و پیامبر(ص) نیز در حدیثی، نون و قلم را دو فرشته از جنس نور معرفی کرده است. در حدیثی از امام کاظم(ع) نقل شده که نون، نامی برای پیامبر(ص) و قلم نامی برای امیرالمؤمنین است.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
قلم، در اصل چیده و جدا شده از شیء سخت، مثل ناخن و... است. این لفظ اختصاص یافته به آنچه با آن نوشته شود، آلتی نئین و چوبین و یا فلزی است که به وسیله آن با مرکب یا جوهر روی کاغذ نویسند. گفتنی است در بعضی روایات و کتب تفسیری، معنایی الهی و نوری برای قلم بیان شده است.

[ویکی الکتاب] معنی قَلَمِ: قلم - ابزار نوشتن
معنی لَمْ نُغَادِرْ: وا نمی گذاریم - از قلم نمی اندازیم
معنی لَا تَذَرُ: رها نمی کند - از قلم نمی اندازد
معنی مَا تَذَرُ: رها نمی کند - از قلم نمی اندازد - وا نمی گذارد
تکرار در قرآن: ۴(بار)
آلت نوشتن . سوگند به قلم و آنچه می‏نویسند. . بخوان خدای محترم تو همان است که با قلم بیاموخت. اصل قَلْم (بر وزن فلس) قطع گوشه چیزی است مثل گرفتن ناخن و تراشیدن نی، در اقرب الموارد گفته تا تراشیده نشود قلم نگویند بلکه قصبه گویند: قلم از نعمتهای بزرگ خداوندی است که خداوند در مقام امتنان فرموده «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْاِنْسانَ مالَمْ یَعْلَمْ» قلم زبان دوم بشر است که با آن ما فی الضمیر خویش را اظهار و آثار گذشته را ضبط و حفظ می‏کند، سوره علق اولین سوره نازله است، ذکر قلم و تعلیم در اولین سوره حکایت از اهمیت قلم و تعلیم در دنیای بشریت دارد. درآیه اول قسم به قلم ظاهراً دلیل نفی جنون از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» است یعنی اگر قلم به دست گیرند و گفته‏های تو را بنویسند و روی آن حساب کنند خواهند دید تو پیامبری نه دیوانه و خواهند دانست که . ظاهراً مراد از قلم در هر دو آیه قلم معمولی و متعارف است در روایات وارد است که «ن» نهری است که در بهشت و قلم قلمی است از نور که در لوح محفوظ نوشته، ایضاً «ن» و قلم نام دو فرشته است. در نهج البلاغه خطبه 92 به قلمهای کرام کاتبین اطلاق شده «الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الْاَقْلامُ جارِیَةٌ وَالْاَبْدانُ صَحیحَةٌ». جمع قلم اقلام است . رجوع شود به «کلمة». . مراد از اقلام تیرهای قرعه است اقرب الموارد علت این تسمیه را تراشیده شدن تیر ذکر می‏کند یعنی تو در نزد آنها نبودی آندم که تیرهای خویش را به هم می‏زدند تا کدام یک مریم را کفالت نماید.

دانشنامه عمومی

قلم (بندرعباس). قلم، روستایی در دهستان شمیل بخش شمیل شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۰۶ نفر ( ۳۷ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس قلم (بندرعباس)عکس قلم (بندرعباس)

قلم (رایانه). یک قلم[ ۱] یا فونت ( به انگلیسی: font ) رایانه ای به صورت یک فایل داده دیجیتال، شامل مجموعه ای از گلیف های مرتبط از نظر گرافیکی، پیاده سازی می شود. یک قلم رایانه ای به کمک یک ویرایشگر قلم طراحی و ساخته می شود. [ ۲]
به مجموعه ای از یک الفبایِ کامل و هم خانواده، با حالت های مختلفِ حروف و دیگر گلیف های ( اعداد و علائمِ ) مورد نیاز حروف چینی، قلمِ رایانه ای و در انگلیسی تایپ فیس ( به انگلیسی: Typeface ) گفته می شود. [ ۳] از سویِ دیگر، به هر یک از حالت ها و اجزایِ این مجموعه که شاملِ حروف، اعداد و دیگر علائم نگارشی می باشند، فونت ( به فرانسوی: fonte ) ( به انگلیسی: font خوانده می شود: فانت /fɑ:nt/ ) می گویند.
تایپ فیس ها، دارای وزن ها و استایل های مختلف هستند. وزن فونت، همان مقدار ضخامت فونت است و استایل فونت به معمولی، بولد، ایتالیک و. . تقسیم می شود.
امروزه در محافل عمومی و با توجه به حروف چینی جدید و نوری، واژهٔ فونت نسبت به تایپ فیس، رواج بیشتری یافته است. می توان گفت، مجموعهٔ حرف هایی که با رابطه های گرافیکی تصویر نوشتاری، یک زبان را نشان می دهند، قلم رایانه ای نامیده می شود که گاه در فارسی نیز، به پیروی از انگلیسی، آن را فونت می خوانند.
هم در حروف چینی سنتی و هم در کاربرد مدرن واژهٔ فونت برای اشاره به مکانیسم طراحی تایپ فیس به کار می رود. در حروف چینی سنتی فونت از جنس چوب یا فلز ساخته می شد. امروزه فونت یک فایل دیجیتال است.
هر فونت چهرهٔ خاص خود را دارد. به طور مثال فونت های کودکانه نرم تر و فونت های جدی لبه های تیزی دارند. از این رو طراحان از روی حس و حال دیزاین خود، فونت مناسب را انتخاب می کنند.
فونت در چاپ سنتی عموماً از قطعه های فلزی ( سربی ) ساخته می شد. به این صورت که سرب گداخته را در قالب هایی که به شکل حرف های الفبا بود — و گاهی شکل های دوحروفی؛ مانند «لا»، یا بیشتر؛ مانند «﷼» و «ﷲ» و نیز دیگر نشانه هایی که در نوشتن به کار می روند؛ همچون '، :، [، * و $ — ریخته گری می کردند. فونت در فضای دیجیتال گونه ای نرم افزار است. در این نرم افزار، حرف ها و دیگر نشانه های نوشتاری را به شکل مجموعه ای از کاراکترها ( برداری یا غیربرداری ) به وسیلهٔ برنامه هایی مانند FontCreator یا Fontlab Studio یا font forge طراحی می کنند.
طراحی قلم یا فونت، برخلاف طراحی نشانه یا پوستر که معمولاً به طور انفرادی صورت می گیرد، کاری گروهی، فنی و پیچیده می باشد. به همین جهت، استادان کارکشته و اهل فن، برای طراحی قلم، ۵ سال هنر و فلسفهٔ شرق، ۵ سال هنر و فلسفهٔ غرب، ۵ سال خوش نویسی و ۶ سال آشنایی با فناوری ( به ویژه دیجیتال ) را ضروری دانسته اند. [ ۴]
عکس قلم (رایانه)عکس قلم (رایانه)عکس قلم (رایانه)عکس قلم (رایانه)عکس قلم (رایانه)عکس قلم (رایانه)

قلم (نوشت افزار). قلم، خامه[ ۱] یا کِلک[ ۲] ابزاری برای نوشتن است که برای افزودن جوهر به یک سطح که معمولاً کاغذ است استفاده می شود. انواع گوناگونی از قلم وجود دارد که شامل خودکار، روان نویس، خودنویس و ماژیک و انواع مداد می شود.
قلم وام واژه عربی است که وارد زبان فارسی شده است.
ریشه اصطلاح «The pen is mightier than the sword» به معنای «قلم از شمشیر قدرتمندتر است» به سده ۱۷ میلادی باز می گردد. در آن مقطع زمانی روزنامه ای به وسیله حکومت بریتانیا بسته می شود و مردم برای بیان سخنان خود به نوشتن شب نامه گرایش پیدا می کنند، بنابراین این اصطلاح از آن هنگام رایج شد. [ ۳]
خودکار ( ballpoint )
روان نویس ( roller ball )
• خودنویس ( fountain )
• ماژیک ( felt - tip )
• قلم درشت
• قلم ریز
عکس قلم (نوشت افزار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
آزاد فارسی'>

دانشنامه آزاد فارسی

قَلَم (pen)
قلم پر
نوعی نوشت افزار. قدمت قلم به عهد مصر باستان می رسد. رومی ها قلم پر را ابداع کردند و این فناوری تا قرن ۱۸، که نوک قلم فولادی ساخته شد، همچنان بدون تغییر باقی ماند. قلم خودنویس با ذخیرۀ پیوسته ای از جوهر در دهۀ ۱۸۸۰ اختراع شد. امروزه رایج ترین نوع قلم خودکار است که کاربرد آن در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ رواج یافت. روان نویس هم از قلم های رایج است که از دهۀ ۱۹۶۰ به این طرف باب شد.
تاریخچه. اولین نوع قلم بر اثر جویدن سر نوعی نی ساخته شد. مصری ها حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد از این قلم برای نوشتن روی پاپیروس استفاده کردند. این نوع قلم ۲۰۰۰ سال بعد جای خود را به قلمی داد که یونانی ها با تراشیدن سر نی تحت زاویه ای مناسب، و فاق زدن آن در جهت عمود بر جهت تراش تهیه کردند. این قلم برای نوشتن الفبای یونانی، که تازه اختراع شده بود، مناسب تر بود. قلم نی همچنان متداول بود تا پوست حیوانات، چرم، و پوست درخت جای پاپیروس را گرفت. سطح صاف تر پوست حیوانات نوشتن دست خط ظریف تر و استفاده از قلم پر را، که از شاه پر پرندگان ساخته می شد، امکان پذیر ساخت. در آرژانتین، لاسلو بیروی مجاری الاصل خودکار را اختراع کرد. این قلم بر اساس عمل مویینگی کار می کند. در نوک آن ساچمۀ گردی به قطر یک میلی متر قرار دارد و قلم دارای جوهر بسیار غلیظی است. اختراع او، به صورت های گوناگون، همۀ بازارهای جهان را تسخیر کرد. در دهۀ ۱۹۶۰، ژاپنی ها روان نویس را اختراع کردند.

مترادف ها

style (اسم)
میله، سیاق، خامه، سبک، روش، شیوه، عبارت، سلیقه، قلم، استیل، سبک نگارش، سبک متداول

shaft (اسم)
تیر، میل، محور، میله، دسته، خدنگ، گلوله، چوب، پرتو، بدنه، استوانه، دودکش، ستون، بادکش، نیزه، قلم، چاه، چوبه

pen (اسم)
خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش

wedge (اسم)
گوه، براز، قلم، غازه

stylus (اسم)
سوزن، قلم، نوک سوزنی، قلم فولادی حکاکی و گراورسازی

فارسی به عربی

اسلوب , دخول , عمود , قلم

پیشنهاد کاربران

از آنجایی که یونانیان هم آریایی میباشند واژگانمان اینهمانی دارند مانند قلم ویا فیزیک که به زبانش لری پیز . پیزک میگوییم. و این غیر ازنقشه ای است که در تاریخ زبان شناسی به دست داده ام.
غیر تازیدهء دگر و دیگر است.
نیسگر:نویسگر . قلم.
نیش:نیشکر.
نیس:نیسگر.
نیس:نیش.
قلم من ناپدید شده است.
با آنکه برای ویرایش وپیرایش پیشنهادات در خور و ضروری است .
از قُل تا بال؛از پا تا دست.
از قل تا مل؛از پا تا گردن.
از کلیک تا کلیته؛از انگشت تا سر.
از ناخن تا ناییژه.
از قاو تا کلو؛ از قوزک تا کلا.
برای آ
غاز و پایان نوشته. . . ازقلم بردار تا قلم گذار
قلم فارسی است قلمهء پا. قلمهء درخت. قُل به لری پا
دو واژه {قَلَم} و {کَلَمه} در عربی هر دو دارای ریشه هندو اروپایی هستند.
هر دو این واژگان دارای یک ریشه هستند، که گرچه دور از اندیشه نیست، چرا که بسیار نزدیک به هم هستند.
ما در یونانی واژه {کالَموس} را داریم همریشه با {کَلَموس} در لاتین و {کَلَم/کَلَمه} calame در فرانسوی.
...
[مشاهده متن کامل]

همه اینها به چَمِ {قلم} هستند، و سپس از همین ریشه {کَلَمه} و {کَلام} و . . . . . ساخته شدند.
اگر بخواهیم در پارسی نیز بنا بر ریشه هندو اروپایی، واژه بسازیم، واژه {کَلَم} ساخته میشود، و با افزودن پسوندِ {ه}، واژه {کَلَمه} ساخته میشود که بنا بر کاربرد پسوندِ {ه}، این واژه {کَلَمه} را برابر {واژه} می گیریم.
پس دوستان، {کَلَمه} را در پارسی داریم، برابر {کَلَمه}!
نُکته:چیز هایی که به آگاهی تان رساندم را از خودم در نمی آورم، برای نمونه در فرانسوی ما هَم اکنون واژه نام برده شده را داریم.
بِدرود!

قلمqalam
معنی
۱. هر وسیله ای که با آن بنویسند؛ خامه؛ کِلک.
۲. ( اسم مصدر، اسم ) [مجاز] نویسندگی.
۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن؛ سبک.
۴. ( زیست شناسی ) [مجاز] هریک از استخوان های دست وپای انسان و سایر جانداران.
...
[مشاهده متن کامل]

۵. [مجاز] نوع؛ گونه.
۶. شصت وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه؛ نون والقلم.
۷. واحد شمارش برخی اشیا.
⟨ قلم راندن: ( مصدر متعدی )
۱. حکم کردن.
۲. [قدیمی، مجاز] رقم زدن؛ رقم کردن؛ نوشتن.
⟨ قلم زدن: ( مصدر لازم ) [مجاز]
۱. نوشتن.
۲. نقش کردن؛ نقاشی کردن.
۳. حکاکی کردن.
⟨ قلم شدن: ( مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] قطع شدن؛ بریده شدن.
⟨ قلم کردن: ( مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. بریدن.
۲. چیزی را به شکل قلم قطع کردن.
⟨ قلم کشیدن: ( مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. خط کشیدن؛ خط زدن.
۲. حذف کردن.
۳. نادیده گرفتن؛ بی توجهی کردن.
مترادف
۱. خامه، کلک، نی
۲. رقم
۳. لول
برابر پارسی
خامه

واژه قلم از یونانی به عربی رفته و در یونانی به معنای مرکب می باشد و مرکب ماهی در یونانی کالامار نامیده می شود
بر اساس نوشته آرتور جفری در کتاب واژه های خارجی در قران این واژه از زبان حبشی به زبان عربی وارد شده و آنهم از زبان سریانی گرفته شده ولی در آخر ریشه واژه را سانسکریت دانسته است
زرین سخن سوار ؛ قلم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
زرین سخن سوارصفت کرد عنصری
کلک هنروری را چون شد سخن گزار
در طبع آن امیر سخن گر کنون بدی
جز کلک تو نبودی ، زرین سخن سوار.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ) .
واژه قلم
معادل ابجد 170
تعداد حروف 3
تلفظ qalam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اقلام]
مختصات ( قَ لَ ) [ معر - یو. ] ( اِ. )
آواشناسی qalam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
طوطی زرین نفس ؛ کنایه از قلم است. ( آنندراج ) .
هندوی دریانشین . [ هَِ ی ِدَرْ ن ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم است . ( انجمن آرا ) . کنایه از قلم نویسندگی است . ( برهان ) .
معنی قلم در کل به هر آنچه دیده شود یا به دیده آوردنزدیکتر بنظر میرسد. مانند چند قلم کالا ، یاوسیله وعامل نمایش فکر وخیال در نوشتن ،
قلم نویسندگی: نال
هر کسی توتمی دارد!
که با آن عشق می ورزد، دوست می دارد، می پرستد، مینالد، دعا می کند، می گرید، اشک می ریزد، انتظار می کشد، صبر می کند، اخلاص می ورزد، ارزش می نهد، درد می کشد، رنج میبرد، ایثار می کند، می گدازد.
...
[مشاهده متن کامل]

از او زیبائی هایی را که طبیعت ندارد، نیکی هایی را که منطق نمی فهمد، قداستی را که از جنس این دنیا نیست
الهام می گیرد، می آموزد، می نوشد، در ذرات خود حلول می دهد، و به وجدان محتاج و تشنه اش می کند، به او ایمان دارد، بر او نماز می برد ، غرور پولادینش را ( که سر به هیچ اقتداری فرود نیاورده است ) مغرورانه بر قامت والای او می شکند
و اسماعیل نان، مقام، جان و حتی نام خویش را، در مهراب خاطر او، به تیغ بیتابی، قربانی می کند،
و پس از طواف " یکتوئی " ، نماز " یکتائی " ، سعی "بی توئی"، آنگاه ، هجرت بسوی او ، گذشته از " شور شناختنش " ، " شعور فهمیدنش " ، رسیده تا آخرین منزل حجش ، در " منی "ی عشق او، "جشن خون" خویش را می گیرد و در پای او، تا بام بلند " شهادت " صعود می کند ، و به معراج مرگ سرخ می رود، و از سدرة المنتهی ی " ایثار " می گذرد، و برای حیات دیگری، در خون خود غوطه می خورد و در گودی قتلگاه خویش سر فرو می برد و بر دو پهلویش، دو شهپر شوق، از اخلاص و ایثار می روید و به سوی خدا پر می گشاید!
هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی " ذکر " آدم بودن او است ، یادگار بهشت آدم ، یادآور هبوط و نالان غربت کویر .
هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی خویشاوند آن منِ بهشتی او است ، بازمانده آن منی که در " زندگی " به " شهادت " رسیده است ، در هیاهوی زاغان پلید و حریص و لجن خوار " روزمرگی " ، خاموش گشته است و در نمایش مهوع زمین و آتش بازی فریبنده زمانه ، فراموش شده است .
هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی یادآور آن است که روزی او نیز آدمی بوده است و نشانه آن که هنوز می تواند بپرستد ، می تواند خود برای دیگری باشد ، می تواند عشق بورزد ، از سود و صلاح و واقعیت فراتر رفته است و می تواند معنی ارزش ، حقیقت و آرمان را فهم کند . حتی می تواند تا " ایثار " اوج گیرد .
بهرحال ، هر کسی توتمی دارد ، و توتم من " قلم " است .
هر قبیله ای توتمی را می پرستد ، که روح جد نخستین همه افراد قبیله در او حلول کرده است ، در او زنده جاوید است ، روح قبیله در او جسم گرفته است ، کشتن او ، خوردن او ، بر افراد قبیله اش حرام است ، بر قبیله های دیگر حرام نیست ، آنها بیگانه اند ، آنها توتمی دیگر دارند ، از خون و خاک و نژاد و تبار توتمی دیگرند ، فروختن و مبادله و ریسیدن پشم و دوشیدن شیر و کندن پوست و کشتن و خوردن هر توتمی بر افراد قبیله اش حرام است ، توتم خدای قبیله است ، رب النوع قبیله ، ناموس قبیله ، تجسم روح و شرف و قداست و حقیقت و شخصیت و تجلی ذات و نژاد و تبار و وحدت و اصالت و جوهر انسانی مشترک و ماهیت ماورائی مشترک تمامی قبیله است .
و قلم توتم قبیله من است . خدای همه قبایل ، خدای همه عالمیان بدان سوگند می خورد ، به هر چه از آن می تراود سوگند می خورد ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند می خورد .
و من؟
قلم خویشاوند آن من راستین من است ، عطیه روح القدس من است ، زبان دفترهای خاکستری و سبز من است ، همزاد آفرینش من ، زاد هجرت من ، همراه هبوط من و انیس غربت من و رفیق تبعید من و مخاطب نوع چهارم من و همدم خلوت تنهائی و عزلت من و یادآور سرگذشت و یادآور سرشت و بازگوی سرنوشت من است ، روح من است که جسم یافته است ، " آدم بودن من " است که شیئی شده است .
آن " امانت " است که به من عرضه شده است !
آه که چه سخت و سنگین است ! زمین در کشیدن بار سنگین می شکند ، کوهها به زانو می آیند و آسمان می شکافد و فرو می ریزد .
قلم توتم قبیله من است ، روح " ما " در آن یکی شده است ، " ما " در آن بهم آمیخته ایم ، با هم زندگی می کنیم و بیکدیگری میرسیم ، علیرغم زندگی – که متلاشی می کند – و زمان – که جدائی می افکند – و خود پرستی – که بیگانگی می آورد – و ترس – که هر کسی را به خود می گریزاند – و عقل – که رشته ها را می گسلد – و تنها می کند . . .
. . . قلم توتم من است ، او نمی گذارد که فراموش کنم ، که فراموش شوم ، که با شب خو کنم ، که از آفتاب نگویم ، که دیروزم را از یاد ببرم ، که فردا را بیاد نیارم ، که از " انتظار " چشم پوشم ، که تسلیم شوم ، نومید شوم ، به خوشبختی رو کنم ، به تسلیم خو کنم ، که . . . !
قلم توتم من است ، او در انبوه قیل و قال های روزمرگی ، هیاهوهای بیهودگی ، کشاکش های پوچی ، پلیدی های زندگی ، پستی های زمین ، بیرحمی های زمان ، خشونت خاک و حقارت وجود . . . شب و روز ، در دستم ، بر روی سینه ام ، پرشور و ملتهب و بی امان ، این کلمات خدائی را در خونم ، در قلبم ، در روحم ، یادم ، خیالم ، خاطره ام ، وجدانم و خلقتم میریزد که :
خدا گونگی ، بهشت ، آدم ، تنهائی ، حوا ، شیطان ، عشق ، عصیان ، بینائی ، هبوط ، کویر ، غربت ، رنج ، " امانت " ، رسالت ، انتظار ، انس ، اسارت ، جبر ، خودآگاهی ، قیام ، تشیع ، خلافت ، ولایت ، ایمان ، مصلحت ، حقیقت ، سنت ، آیه ، تقیه ، تقلید ، جهاد ، اجتهاد ، شهادت ، ایثار ، مردم ، عطش ، طواف ، هجرت ، غیب ، احرام ، حج ، عرفات ، مشعر ، منی ، ذبح ، معبد . . .
قلم توتم من است ، توتم ما است ، به قلم سوگند ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ، به رشحه خونی که از زبانش می تراود سوگند ، به ضجه های دردی که از سینه اش برمی آید سوگند . . . که توتم مقدسم را نمی فروشم ، نمی کشم ، گوشت و خونش را نمی خورم ، به دست زورش تسلیم نمی کنم ، به کیسه زرش نمی بخشم ، به سرانگشت تزویرش نمی سپارم ، دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم ، چشمهایم را کور می کنم ، گوشهایم را کر می کنم ، پاهایم را می شکنم ، انگشتانم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم . . .
اما قلمم را به بیگانه نمی دهم .
به جان او سوگند که جانم را فدیه اش می کنم ، اسماعیلم را قربانیش می کنم ، به خون سیاه او سوگند که در غدیر خون سرخم غوطه می خورم ، به فرمان او ، هر جا مرا بخواند ، هر جا مرا براند ، هر چه از من بخواهد ، در طاعتش درنگ نمی کنم .
قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است ، ودیعه مریم پاک من است ، صلیب مقدس من است ، در وفای او ، اسیر قیصر نمی شوم ، زرخرید یهود نمی شوم ، تسلیم فریسیان نمی شوم ، بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم ، به صلیبم کشند ، به چهار میخم کوبند ، تا او که استوانه حیاتم بوده است ، صلیبب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد ، گواه شهادتم باشد ، تا خدا ببیند که به نامجوئی ، بر قلمم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامجوئی بر سفره گوشت حرام توتمم ننشسته ام ، تا زور بداند ، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را ، فرعونیان نمی توانند از من گرفت ، ودیعه عشق را قارونیان نمی توانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود . . .
. . . هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ، توتم من ، توتم قبیله من قلم است .
قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هر کسی را توتمی است ،
و قلم توتم من است .
و قلم توتم ما است .
�برگرفته از کویر دکتر علی شریعتی �

درود ُ سپاس
در زمان کهن، نوشتن در میان تازیان روامند نبود، از این روی ابزار نوشتن را هم نمی شناختند که بخواهند نامی برای آن داشته باشند.
قلم از بنیاد، واژه ایست هموند درزبانهای هند ُ اروپایی از کالاما در سانسکریت و کل و کلم و کلمه در پارسی و کالاموس در یونانی .
...
[مشاهده متن کامل]

درپی هم کلمه، خامک ( هخام ) و قلم که عربی شده ی واژه کلمه است گردش کرده و به ما رسیده اند. واژه قلم از کالاما در سانسکریت به معنای ساقه گیاه و نوشت افزاری از نی بر گرفته شده است.
در پارسی باستان به وسیله نوشتن کلمه می گفتند . شگفت انگیز است که اکنون کلمه ها ابزار ساختن جمله شده اند.
کلمه از کل به چم پیچیده بدست آمده و نیِ کل ( کلک ) که به نی قلم زبانزد است و بهترین گونه ی نی برای نوشتن بوده، چرا که در هم پیچیده و سفت و استوار است هرچند سبک، و رنگ آن سرخ و تیره است و همچنان در شوشتر و دزفول، بهترین این نی می روید. قلمبُری نیز در این شهرها و همچنین در اصفهان پیشه ای کهن بوده است.
سپس قلمه و قلم جایش را گرفته اند. اما هم چنان خانواده هایش در زبان پارسی حضور دارند. مانند کلم ( به هم پیچیده ) ، کلفت و …
و کارواژه قلم شدن به چم شکستن:
چو نیزه قلم شد به گرز و به تیغ
همی خون چکانید مانند میغ
فردوسی.

مار زر ( زرفام ) ؛ کنایه از قلم است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
ریشه ی واژه ی #قلم ✅
اول متن زیر را بخوانیم : ( نقل قول است )
/لغت عربیزه قلم در سنسکریت به شکلकलम kalama به معنای �ساقه گیاه نی - ابزار نوشتنی ساخته شده از نی� ثبت شده است. ازینرو واژگان قلمبُر ( پیشه ای در دزفول/دژپل قدیم ) و قلمه زدن نیز پارسی هستند. "مجید روهنده"/
...
[مشاهده متن کامل]

عجب! چون در سانسکریت هست پس پارسی هستند!
ریشه هم که آقایان از گفتنش عاجز هستند.
قلم از قالاماق است قالاماق هم از قالماق است.
قالاماق به معنی روی هم گذاشتن توده کردن است. واژگان هم بن با این واژه قالین به معنی کلفت است.
مربوط به کلفت کردن بزرگ کردن
بیشتر برای روی هم گذاشتن هیزم استفاده میشود. ♦️
قالاماق برای جمع کردن هیزم ها و چوب ها استفاده میشود اگر این را تصور کنیم و فعل قلمه کردن را تصور کنیم دقیقا به ریشه ی واژه ی قلم میرسیم که به نی استفاده میشود. ( شکستن چوب ها و روی هم گذاشتن - روی هم گذاشتن - جمع کردن مواد با شکستن یا خرده مواد روی هم - قلمه کردن )
قالاماق
با پسوند اسم ساز *م*
قالا م ( یاشاماق - یاشام - اولمک - اولوم )
از همین تفسیر بریدن قلمه کردن به نی گفته شده است و از آن برای نوشتن استفاده شده است.
این واژه بین تمام ترکان مشترک است. ♦️
قلم : قالام - qalam قلم - qələm
ترکمن ها به صورت قالام استفاده میکنند.
به صورت κάλαμος - کالاموس به معنی نی وارد زبان یونانی شده است همچنین به صورت قلم وارد عربی شده است.
ما اگر چوب هارا با فعل قالاماق اعمال کنیم آن چوب ها یا موادی که قالاماق رویشان انجام گرفته است قالاما نامیده میشوند که برای نوشتن استفاده شده اند.

زبان دل =کنایه از قلم ، نوک قلم
قلمی ناشی داشت=در نویسندگی هنوز به پختگی نرسیده بود.
در گویش دری افغانستان
قلم= پیشانی . . . قلمبند= پیشانی بند را نیز میگویند
قلم = به استخوان درازنی یعنی ساق پا را نیز می گویند چه در انسان و چه در حیوان
قلم کردن= شکستن و بریدن ناگهانی
قلم داد= به اسامی گفته می شود که نزد محکمه و حاکم شرع نامهایشان به عنوان مجرم و همدست سارق یا سارقین و یا مرتکبین دیگر جنایات گرفته و نگاشته شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

قلمی شد= یعنی موضوع و واقعه ای به صورت مکتوب شده و امضا شده ثبت گردید.
قلم خور = یعنی جعل اسناد و خراب شدن سند
قلم فرسایی = زیاده گویی و اضافه نگاری
تی قلمی ( زیر قلمی ) =هزینه ای که جهت نگارش و انجام کاری دولتی به نگارنده و یا میرزای ( نگارنده ) مکاتیب رسمی می دهند.

مداد
خامه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس