قلل
/qolal/
لغت نامه دهخدا
قلل. [ ق ُ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قَلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قُلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قلیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قلیل شود. || قلل من الناس ؛ مردم متفرق از یک قبیله یا از قبایل شتی و چون بعد از پراکندگی و تفرق گرد آیند قُلَل باشند کصرد. ( منتهی الارب ).
قلل. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ قُلَّة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قلة شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع قله .
جمع قلال بمعنی قلیل
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۷۶(بار)
wikialkb: ریشه_قلل
پیشنهاد کاربران
این واژه معنی دیگری دارد
قلل به معنای منفرد شد
علی قلل:علی منفرد شد
قلل به معنای منفرد شد
علی قلل:علی منفرد شد