قلقل

/qolqol/

برابر پارسی: غلغل

معنی انگلیسی:
gurgle

لغت نامه دهخدا

قلقل. [ ق ُ ق ُ ] ( ع ص ) مرد سبک روح و ظریف را گویند. ( برهان ). مرد چست سبک روح. ( منتهی الارب ). || خفیف در سفر. ( اقرب الموارد ). || اسب سبک. ( منتهی الارب ). || یاری گر شتابکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). المعوان السریع التحرک. ( اقرب الموارد ). || ( اِ صوت ) آواز ریختن شراب از شیشه صراحی. ( آنندراج ). آواز شراب را گفته اند که از گلوی صراحی بیرون می آید. ( برهان ). || ( ص ) مجازاً بمعنی کلان.

قلقل. [ ق ِ ق َ ] ( ع اِ ) نام درخت انار صحرایی است و آن را قلاقل و قلقلان هم میگویند. ( برهان ).

قلقل. [ ق ِ ق ِ ] ( ع اِ ) گیاهی است که دانه آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان بضم و قلاقل کعلابط نیز نامند یا آن سرد و نوع گیاه دیگر است و بیخ و ریشه آن گیاه را مغاث خوانند و عامه به غلط آن را با فاء خوانند. ( منتهی الارب ). درختی است به بلندی درخت انار و بار آن دانه ای است گرد و سیاه به اندازه فلفل یا کمی بزرگتر و در آن چسبندگی و شیرینی و بوی خوش است. ( اقرب الموارد ). به فارسی انار دانه دشتی نامیده میشود. طبیعت آن در دوم گرم و تر با رطوبت فضلیه و بغایت مقوی باه و منعظ و مسمن بدن هر نوع که استعمال نمایند خصوصاً با کنجد ویا با نبات و یا فانید و یا عسل سرشته و مصلح حال گرده و مثانه و زایل کننده احتراق و مقدار شربت بریان کرده آن از قبیل تنقل تا یک اوقیه و از کوبیده آن تا نیم اوقیه و اکثار آن مصدع و مضر معده و مورث هیضه و مصلح آن بریان نمودن و با سکنجبین یا با قند و عسل خوردن ، بدل آن به وزن آن ابهل و چهار دانگ آن مغز تخم خیار است. ( مخزن الادویه ). نباتی است شبیه به نبات کنب و چوب او مایل به سرخی و شاخها دراز و ثمرش مستدیر و بزرگتر از فلفل و املس و بیرون او مایل بسیاهی و مغز او با حلاوت و اندک لزوجت و پوست ساق او قوی تر از پوست کنب و گلش مایل به سفیدی و مستعمل از اودانه اوست و بعضی او را حب السمنه دانسته اند در دوم گرم و تر و بغایت مبهی خصوصاً با کنجد و نبات و مسمن بدن و قدر شربتش تا یک وقیه و مصدع و مصلحش بو دادن او و استعمال سکنجبین است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

قلقل. [ ق ُ ق ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فریم ، بخش دودانگه شهرستان ساری ، واقع در 2000گزی باختر کهنه ده. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب مالاریائی است. سکنه آن 45 تن است. آب آن از نهر عروس داماد و محصول آن برنج ، غلات ، و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فرهنگ معین

(قُ قُ یا قِ قِ ) [ ع . ] (ص . ) مرد چست سبکروح و ظریف .، (قُ. قُ ) (اِصت . ) (عا. ) = غل غل : جوش ، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان .

گویش مازنی

/gholghol/ از توابع فریم واقع در شهرستان ساری

مترادف ها

burble (اسم)
بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت

فارسی به عربی

ثرثرة

پیشنهاد کاربران

قُلقُل به معنای صدای جوشیدن یا ریختن مایعات درون ظروف است که معمولاً به دلیل وجود مانع در ورود سریع مایعات ایجاد می شود. این واژه همچنین به حرکات نرم و تکراری اشاره دارد، مانند صدای جویبار یا حرکت آب.
قُلقُل یکی از غذاهای سنتی ایران است که شهر شوشتر مرکز اصلی پخت آن به شمار می رود. این غذا معمولا به عنوان صبحانه، عصرانه یا شام مصرف می شود. در پخت این خوراک هم مانند حلیم از گندم و گوشت و هم همانند آش از حبوبات استفاده می شود و به همین دلیل ارزش غذایی بالایی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

برای پخت قُلقُل از گوشت سردست گوساله یا گاو یا گاومیش، گندم پوست کنده، لوبیا سفید، عدس، نخود، باقلای سبز، لوبیا قرمز، پیاز، زردچوبه، فلفل سیاه، فلفل سرخ، نعنا و سیر داغ، و نمک استفاده می شود.
قُلقُل ( آش یا حلیم سنتی شوشتر ) با شماره ۱۹۹۴ در فهرست میراث ناملموس ایران به ثبت رسیده است.

قلقل
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/قلقل_(غذا)
روستای قلقل واقع در دهستان خرمرود از توابع شهرستان تویسرکان است. این روستا در دامنه کوه خان گرمز واقع شده ودارای آب و هوای سردسیر کوهستانی است. محصولات کشاورزی این روستا بیشتر گندم و گردو می باشد.
قُلقُل ( اسم صوت ) 1. صدای ریختن مایعات درون ظروف دهان تنگ که هوا مانع ورود سریع این مایعات می شود 2. صدای جوشیدن مایعات. ( به وجه اشتراک این دو توجه کنید )
قُلقُل کردن:جوشیدن، شکل حباب پیدا کردن.

بپرس