دست بر این قلعه قلعی برآر
پای در این ابلق ختلی درآر.
نظامی.
ننمایم و بنمایم چون قلعی آیینه بنمایم و ننمایم آیم بسراب اندر.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).
قلعی. [ ق َ ل َ عی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به شهری بنام قلعه. ( از انساب سمعانی ) ( لباب الانساب ).
قلعی. [ ق َ عی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قلعه عبدالسلام. ( منتهی الارب ).
قلعی. [ ق َعی ی ] ( اِخ ) ( فقیه ) از دانشمندان است. وی در مرباط درس میداد. تألیفاتی دارد. او راست : 1- کنزالحفاظ فی غریب الالفاظ. 2- الفرائض. وی در مرباط بدرود زندگی گفت. او به قلعه یمن منسوب است. ( معجم البلدان ).
قلعی. [ ق َ عی ی ] ( اِخ ) ابراهیم بن سعد محدث است. وی به قلعه عبدالسلام منسوب است. ( منتهی الارب ).
قلعی. [ ق َ ] ( اِخ ) محمدبن علی بن حسن. از فقیهان و محققان است. گویند وی به قلعه حلب منسوب است. وی در سفر حج به زبید عبور کرد و در ظفار و حضرموت مشهور شد و به مرباط به سال 630 هَ. ق. وفات کرد. تألیفات بسیاری در فرائض و فضایل صحابه دارد. او راست : 1- تهذیب الریاسة فی ترتیب السیاسة. 2- احکام القضاة و جز این دو. ( الاعلام زرکلی ج 3 ص 946 ) ( العقود اللؤلؤیة ج 1 ص 51 ).