قلد
لغت نامه دهخدا
قلد. [ ق َ ] ( ع ص ) تاب داده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): سِوار قلد؛ ای مفتول. ( اقرب الموارد ). دست برنجن تاب داده. ( آنندراج ).
قلد. [ ق ِ ] ( ع اِ ) نوبت آب در چهار روز یکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || قافله مکه به سوی جده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || روز آمدن تب و تب ربع.( منتهی الارب ). روز آمدن تب ، و گفته اند تب ربع. ( اقرب الموارد ). || گروه و جماعت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || نره ستور. ( آنندراج ). || باران هر هفته. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): سقتنا المساء قلداً. ( اقرب الموارد ). || روز آبیاری. || حظ و بهره از آب :استوفی قلده من الماء؛ ای شربه. || شبه کاسه. ( اقرب الموارد ). قعب ، یا کاسه قعب مانند. ( منتهی الارب ). || اعطیتُه ُ قلد امری ؛ یعنی سپردم به وی امور خود را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
(بر وزن فلس) تابیدن «قَلَدَ الْحَبْلَ: فَتَلَهُ» یعنی ریسمان را تابید، قَلید و مَقْلُود به معنی تابیده است. قِلادَة به کسر قاف تابیده ایست که به گردن بندند از ریسمان باشد یا نقره یا چیز دیگر. . قَلائد جمع قِلادَة و آن مثل لنگه کفش و غیره است که به گردن قربانی میبندند تا معلوم شود قربانی است و کسی متعرض آن نشود مراد از قلائد در آیه قربانیهای طوق دار است. یعنی: به عبادتها و علائم خداوند و به ماه حرام و به قربانیها و قربانیهای طوق دار بی احترامی نکنید و مزاحمت ننمائید. * . . در اقرب الموارد گوید: مقلاد به معنی کلید و خزانه... جمع آن مقالید است در مجمع واحد آن را مقلید و مقلاد و معنی آن را مفتاح و خزانه نقل کرده است ولی در کشاف و جوامع الجامع آن را کلیدها معنی کرده و گفته از لفظ خود مفرد ندارد و کشاف به قولی مفرد آن را مقلید نقل میکند. پس مقالید در آیه به معنی کلیدها یا خزائن است و خزانههای آسمان و زمین برای خداست یعنی او مالک امر و حاکم آنهاست. ولی نگارنده به قرینه . ترجیح میدهم که مراد خزائن باشد و در «خزن» راجع به آن صحبت شده است در نهج البلاغه خطبه 131 فرموده «وَ قَذَفَتْ اِلَیْهِ السَّمواتُ وَالْاَرَصُونَ مَقالیدَها» آسمانها و زمینها کلیدهای خود را به سوی خدا انداختهاند و در خطبه 136 در وصف امام عصر «علیه السلام» فرموده «وَ تُخْرِجُ لَهُ الْاَرْضُ مِنْ اَفالیذِ کَبِدِها وَ تُلْقی اِلَیْهِ سلْماً مِقالیدَها».
(بر وزن فلس) تابیدن «قَلَدَ الْحَبْلَ: فَتَلَهُ» یعنی ریسمان را تابید، قَلید و مَقْلُود به معنی تابیده است. قِلادَة به کسر قاف تابیده ایست که به گردن بندند از ریسمان باشد یا نقره یا چیز دیگر. . قَلائد جمع قِلادَة و آن مثل لنگه کفش و غیره است که به گردن قربانی میبندند تا معلوم شود قربانی است و کسی متعرض آن نشود مراد از قلائد در آیه قربانیهای طوق دار است. یعنی: به عبادتها و علائم خداوند و به ماه حرام و به قربانیها و قربانیهای طوق دار بی احترامی نکنید و مزاحمت ننمائید. * . . در اقرب الموارد گوید: مقلاد به معنی کلید و خزانه... جمع آن مقالید است در مجمع واحد آن را مقلید و مقلاد و معنی آن را مفتاح و خزانه نقل کرده است ولی در کشاف و جوامع الجامع آن را کلیدها معنی کرده و گفته از لفظ خود مفرد ندارد و کشاف به قولی مفرد آن را مقلید نقل میکند. پس مقالید در آیه به معنی کلیدها یا خزائن است و خزانههای آسمان و زمین برای خداست یعنی او مالک امر و حاکم آنهاست. ولی نگارنده به قرینه . ترجیح میدهم که مراد خزائن باشد و در «خزن» راجع به آن صحبت شده است در نهج البلاغه خطبه 131 فرموده «وَ قَذَفَتْ اِلَیْهِ السَّمواتُ وَالْاَرَصُونَ مَقالیدَها» آسمانها و زمینها کلیدهای خود را به سوی خدا انداختهاند و در خطبه 136 در وصف امام عصر «علیه السلام» فرموده «وَ تُخْرِجُ لَهُ الْاَرْضُ مِنْ اَفالیذِ کَبِدِها وَ تُلْقی اِلَیْهِ سلْماً مِقالیدَها».
wikialkb: ریشه_قلد
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید