قلخ
لغت نامه دهخدا
قلخ. [ ق َ ل َ ] ( ع ص ) خر سالخورده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گشن تیزشهوت. ( منتهی الارب ). الفحل الهائج. ( اقرب الموارد ). || نی میان کاواک. ( منتهی الارب ). قصب اجوف. || بزرگ سر. ( اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید