قلبه

لغت نامه دهخدا

( قلبة ) قلبة. [ ق ُ ب َ ] ( ع ص ) مؤنث قُلْب. خالص نسب : امراءة قلبة؛ زن خالص نسب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قلب شود. || ( اِمص ) سرخی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). حمرة. ( اقرب الموارد ).

قلبة. [ ق َ ل َ ب َ ] ( ع اِ ) بیماری و ماندگی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): ما به قلبة؛ ای داء و عیب. ( اقرب الموارد ).

قلبة. [ ق ِ ل َ ب َ ] ( ع اِ ) ج ِ قُلْب. ( اقرب الموارد ). رجوع به قُلْب شود.
قلبه. [ ق ُ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) چوبی دراز آهن زده که بدان به واسطه جفت گاو زمین را شکافند. ( آنندراج از غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) عضو مرکزی دستگاه گردش خون در انسان و حیوانات دیگر که دارای گردش خون می باشند . قلب عضو ضربان داری است که ضربانهایش گردش خون را در عروق موجب می شود . قلب در انسان بشکل عضله ایست میان تهی و قابل انقباض که از یک کیسه خارجی به نام پریکارد یا برون شامه دل احاطه شده و ازطرف داخل نیز پرده ای موسوم به آندوکارد یا درون شامه دل آن را پوشانده است . قلب در قفسه سینه ما بین دو ریه واقع است و شکلش مانند مخروطی است که به طور معلق در سینه قرار گرفته به طوری که راسش در پایین و جلو و متمایل به چپ است و قاعده اش در بالا و عقب و متمایل به راست است . رنگ عضله قلب قرمز و کم و بیش تیره و وزنش بر حسب اشخاص متفاوت است . طول قلب ۹۸ میلیمتر و عرضش ۱٠۵ میلیمتر و وزنش در حدود ۲۷۵ گرم است . ابعاد و وزن قلب زن کمتر از مرد است . راس قلب در پایین و جلو و چپ در پنجمین فضای بین دنده یی چپ زیر پستان است . قلب از چهار حفره تشکیل شده که دو در بالا به نام دهلیزهای راست و چپ هستند و در دو پایین بنام بطن های راست و چپ موسومند . در درون قلب دیواره ای تقریبا قایم دیده می شود که آن را به دو قسمت کاملا مجزای راست و چپ تقسیم می کند. هر یک از این دو نیمه نیز بواسطه دو دیواره عرضی دریچه داربد و قسمت فوقانی بنام دهلیز و تحتانی بنام بطن تقسیم می شوند . دریچه دهلیزی بطنی چپ را میترال یا دو لختی و دریچه دهلیزی بطنی راست را سه لختی یا تریکو سپید نامند . قلب را در بدن اهمیتی بسزاست یعنی تا نیرویش باقی است و باز و بسته می شود شخص زنده است ولی همین که از کار افتاد مرگ فرا می رسد . در نیمه راست قلب که دارای یک دهلیز و یک بطن است و خون وریدی وجود دارد و در نیمه چپ که نیز دارای یک دهلیز و یک بطن است خون شریانی موجود است . به دهلیز راست دو ورید بزرگ به نام وریداجوف فوقانی و وریدا جوف تحتانی می ریزند و تقریبا تمام خون بدن را باین حفره می آورند . بدهلیز چپ چهار ورید ریوی وارد می شوند . از قاعده بطن راست شریان ریوی خارج می شوند . و از قاعده بطن چپ ام الشرائین یا آورطا ( آئورت ) خارج می گردد و به توسط همین شریان است که خون به تمام بدن می رسد دل . یا قلب سلیم . قلب پاک و منزه که از آلایش ( قس آیه ۸۹ سوره ۲۶ : الا من اتی الله بقلب سلیم ) : چون بماند از خلق او باشد یتیم انس حق را قلب می باید سلیم . یا قوت قلب . نیروی اراده قوی . قوت قلب دادن ( یافتن ) . ترکیبات فعلی : یا آب قلب خود را خوردن . پاداش کارهای نیک خود را دیدن . یا خراب شدن قلب . بد کار کردن دل از نظم افتادن قلب : قلبم بشدت می گرفت با خودم گفتم که اقلا قلبم خراب شد . یا قوت قلب دادن . قوی دل کردن پشت گرم ساختن . یا قوت قلب یافتن . قوی دل شدن پشت گرم شدن . یا گرفتن قلب . احساس فشار کردن در قلب منقبض شدن دل : از چشمهایم اشک می ریخت قلبم بشدت می گرفت با خودم گفتم که اقلا قلبم خراب شد ۲ - خاطر ضمیر ۳ - دانش علم ۴ - میان وسط درون داخل ۵ - مرکز ۶ - جسم لطیف صنوبری شکل و مرکب روح بخاریست که روح حیوانی باشد و منشائ حیات و حس و حرکت است و در همه حیوانات هست و ساری در همه اعضائ بدنست جمع : قلوب . یا از صمیم قلب . از میان جان با کمال میل : از صمیم قلب این کار را انجام خواهم داد ۷ - لطیفه ای روحانی که عبارتست از حقیقت انسان این قلب است که عالم و مدرک و عارف است و مخاطب و معاقب اوست . این قلب با قلب جسمانی علاقه و ارتباط اسرار آمیزی دارد که چگونگی آن علاقه و ارتباط مادی بنحو روشنی بوصف در نمی آید . قدر مسلم این است که سنخ ایت علاقه وارتباط مادی نیست و کاری بگوشت و خون دل ندارد بلکه از قبیل علاقه وصف بموصوف است که فقط اهل کشف بخصوصیات آن واقفند . قلب باین معنی تقریبا همان است که حکما نفس ناطقه می نامند . و وظیفه و عمل آن بیشتر عمل ادراک است تا احساس و در حالی که مغز بمعرفت حقیقی خدا نمی تواند برسد قلب قادر بادراک ذات و باطن همه اشیائ است . چون قلب به نور ایمان و معرفت روشن شود آیینه تجلی همه معارف الهی خواهد شد بلکه ذات الوهیت در آن جلوه گر خواهد گردید . اما این صفا و کمال بندرت حاصل می شود زیرا قلب غالبا بواسطه غفلت محجوب و در نتیجه معصیت تاریک می گردد یعنی صور و نقوش مادی و شهوانی آن را آلوده ساخته است . قلب بین عقل و هوی در کشکمش است باین معنی که قلب انسان معرکه جدالی است بین جنود خدا و شیطان و هر دسته از راهی در تسخیر آن میکوشند از یک دریچه معرفت خدا بقلب می رسد و از دریچه دیگر وساوس حس بنابراین چنانکه گفته اند : آدمیزاده طرفه معجونی است کز فرشته سرشته و زحیوان گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن . از یک طرف ممکن است پست تر از حیوان شود زیرا حیوان فاقد معرفت است و قهرا نمی تواند ترقی کند و کمال بیابد و از طرف دیگر ممکن است از فرشته بگذرد زیرا فرشته فاقد شهوت است و نمیتواند تنزل کند ۸ - قلب لشکر : صف هر دو سپاه راست کردند میمنه و میسره و قلب و جناح پیراسته . یا قلب لشکر . عمده قوی که قسمت عمده و اساسی لشکری را تشکیل دهد و آن در وسط جا گیرد محصور بین جلو دار ( مقدمه طلایه ) پهلودار ( جناحین ) عقبدار ( موخر ) .

فرهنگ معین

(قُ بِ ) (اِ. ) چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن گاو بگذارند.

فرهنگ عمید

چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَلْبَهُ: قلبش ( قلب در قرآن مرکز ادراک انسان شناخته می شود و به تازگی تحقیقات علمی نیز نشان داده است در اطراف بدن هر انسانی یک میدان الکترو مغناطیسی به مرکزیت قلب وجود دارد و ادراکات انسان از قلب سرچشمه گرفته وسپس فلب پیامها را به مغز با همان میدان الکترومغن...
معنی یُشْهِدُ: شاهد می گیرد ("وَیُشْهِدُ ﭐللَّهَ عَلَیٰ مَا فِی قَلْبِهِ "یعنی :خدا را بر آنچه در دل دارد شاهد میگیرد)
ریشه کلمه:
قلب (۱۶۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس